درجات بالایی از دینداری برسند، و کسانی هم بنابه دلایلی به آن درجات نائل نشوند. کسی برای دینداری بندگان خدا حق حساب کشی از آنها را ندارد. رتبه بندگی و تعهد در برابر خداوند و میزان آن تنها با خداست. دینداری اگر جلوه ای بیرونی دارد، حقیقتش امری درونی و در نتیجه کمتر آزمودنی است و کسی جز خدا حق ندارد بندگان خدا را از این جهت رتبه بندی کند.
نکته حائز اهمیتی درباره دینداری وجود دارد که باید به آن توجه شود، و آن این که ممکن است کسانی با درونی توصیف کردن حقیقت دینداری، آن را صرفا پرداختن به درون و پاک کردن آن از رذایل و آلودگی بدانند و ظواهر و فرایض دینی را چندان مهم تلقی نکنند. در این نگاه تصور این است که اگر مراد از دینداری تسلیم بودن در برابر خداوند و تقرب به اوست، قلب همواره به یاد خداست و نیازی به ظواهر شریعت نیست و با همان توجه های درونی هدف برآورده میشود.
آری ! حقیقت دینداری امری درونی است، و لیکن پوسته شریعت و ظواهر دین نیز جزئی جداناپذیر از دین و برای نگهداری همان گوهر است. نظر صاحب شریعت بر این بوده که صورت دینداری با لایه و حقیقت آن آمیخته شود و به هر دو توجه گردد؛ که بدون آن دو، دینداری تحقق نمی یابد.
دینداری پایبندی به مجموعه دستورات دین است. همراهی همه آنها با هم اثربخش است. تجزیه دین و پذیرفتن دلخواه بخشی و رد کردن بخشی، دیگر صفت دینداری را ندارد. خداوند از این حالت به کفر یاد کرده است: "آنان که به خدا و پیامبرانش کفر میورزند و میخواهند میان خدا و پیامبرانش جدایی بیندازند و میگویند به برخی ایمان میآوریم و به برخی کافر میشویم و تصمیم دارند راهی بین این دو پیدا کنند، آنان حقا کافرند."سوره نساء (4)، آیات 150) - 151) .