آنچه در متن دستورات دینی اعم از آیات و روایات درباره نحوه سلوک حاکمان و یا نحوه رفتار مردم در برابر ایشان آمده است، ناظر بر این بخش نیز بوده است. از پیامبر گرامی اسلام (ص) نقل شده است که: "اذا خالف الامیر امری، فاجعلوا مکانه من یتبع امری"متقی هندی، کنزالعمال، ج 5، ص 798، حدیث 14415) . "هر وقت حاکم از دستور من سرپیچی کرد او را کنار زده و فردی را که پیرو دستورات من [یعنی دستورات شریعت ]باشد به جای او بگمارید."
وقتی قرآن کریم از پذیرش حکومت طاغوت نهی میکند: (یریدون أن یتحاکموا الی الطاغوت و قد أمروا أن یکفروا به )،سوره نساء (4)، آیه 60: "می خواهند کارهای خود را نزد طاغوت ببرند؛ در حالی که فرمان داده شده اند که به طاغوت کفر بورزند." و یا تحت عنوان "نفی سبیل" سلطه مخالفان حق و حقیقت و منکران آن را بر مسلمانان منع میکند: (و لن یجعل الله للکافرین علی المؤمنین سبیلا)سوره نساء (4)، آیه 141: "خداوند هرگز برای کافران نسبت به مؤمنان راهی قرار نداده است." و یا هنگامی که در روایات از معذب بودن کسانی که انسانها را بدون دلیل از حقشان منع میکنند صحبت به میان میآید: "من حبس حق المؤمن... ثم یؤمر به الی النار"،کلینی، کافی، ج 2، ص 367، حدیث 2. "کسی که حق مؤمنی را بگیرد... به سوی آتش فرمان داده میشود." در حقیقت راه بقا و یا نفی سلطه قدرتمندان را به مردم مینمایاند.
بنابراین باید راه حلی عملی و قانونی در قرارداد رسمی حکومت (قانون اساسی) برای بر کناری قدرتمندان در نظر گرفته شود. البته موقت بودن دوران تصدی میتواند یک راه حل مشخص برای رهایی مردم از سلطه فردی که از مسیر صحیح خارج شده شمرده شود؛ ولی برای برکناری پیش از موعد هم باید راهی پیش بینی شود تا این کار نیز بدون آثار منفی و ضررهای اجتماعی صورت گیرد.
نحوه رسیدن به وضع مطلوب را باید با توجه به تجربیات بشری شناسایی کرد و اعمال نمود؛ ولی موارد سلب صلاحیت حاکم، در احکام و متون دینی با صراحت بیان شده است.