گریز از دین
شاید برای خوانندگان این سؤال پیش بیاید که چرا دین با این همه فواید و نیاز قطعی انسانها به آن، همواره در معرض هجوم است و به حسب ظاهر خیلی ها از آن روی گردان هستند و یا دین حق را نمی پذیرند؟ این همه دغدغه گمراه شدن از دین و یا آسیب دیدن دین از چیست ؟ اگر دین امری درونی و جزء خواسته های فطری بشر است چرا عده ای از مردم به آن تن نمی دهند و یا هیچ دینی را قبول نمی کنند؟
برای درک درست پاسخ سؤال یاد شده، باید بین دو چیز تفکیک قائل شد: یکی این که کسانی وقتی دینی را پذیرفته اند و با آن احساس تأمین نیاز میکنند، آن را حق مطلق میدانند و بنابراین برای قبول دین دیگر جایی باقی نمی ماند. دوم کسانی که به هیچ دینی روی خوش نشان نمی دهند و یا پس از قبول دینی آن را رها کرده و بی اعتقاد و به اصطلاح کافر میشوند.
درباره گروه اول باید گفت که نفس قبول یک دین، پاسخ به خواست فطری و احساس انجام تکلیف است. در صورتی که شخصی به دینی ایمان آورده و به آن قانع و راضی شود، دل در گرو آن دارد و خود را به آن قانع میداند و برای او پذیرفتن دین دیگر مشکل است. این شخص را نمی توان مصداق دین گریز دانست، اگر چه ممکن است دین حق را نپذیرفته باشد. در واقع با پذیرفتن دینی، او خواست قلبی و تکلیف خود را انجام یافته تلقی میکند و ندای فطرتش را پاسخ داده است. بسیار کسان در دنیای دینداری و عقیده از این قبیل اند. اکثریت جمعیت دنیا نوعی دین را برای خود انتخاب کرده اند و دل به آن بسته اند و با همان زندگی میکنند.
اما کسانی که اساسا دینی را نمی پذیرند و یا پس از قبول از آن روی میگردانند، ممکن است به جهت عوامل زیر باشد:
الف - انسان ابعاد و کشش های گوناگونی دارد. توجه به برخی از آنها برخی دیگر