نبوده، دین تسکین میداده است. اینک که بشر پیشرفت کرده و همه امکانات را در اختیار دارد، صنعت به اوج خود رسیده و حتی فضا نیز در تسخیر انسانهاست، راهها کوتاه شده و مسافرتها بدون هیچ رنجی انجام میگیرد، تمام ابعاد طبیعت به صورتی مدام به تسخیر بشر درمی آید، رازهای آن یکی پس از دیگری به سود انسان برملا میشود و بشر به اوج رفاه رسیده است، چه نیازی به دین و آرامش بخشی آن داریم ؟
پاسخ این است که دین حرفه ای نیست که با آموختن آن بتوان رنج ها را کاهش داد و نابسامانی ها را از بین برد. دین احساسی قلبی است که وجودش آثار و ثمرات پیش گفته را دارد. به علاوه با این همه پیشرفت و رفاه، آنچه به زندگی معنا میدهد معنویت است؛ و آن از طریق دین به دست میآید. تنظیم روابط انسانی و آرامش خاطر حقیقت هایی هستند که نمی توان آنها را با رفاه برآورده ساخت. انسان تنها در امور مادی خلاصه نمی شود تا گفته شود اسباب و وسایل اینها فراهم است و دین، دیگر نمی تواند نقشی داشته باشد. هرچه رشد علمی و صنعتی بشر بیشتر شود، نیاز به امور معنوی و اخلاقی افزونتر است. انسان ماشین تولید نیست تا تنها ابزار مادی او تأمین گردد؛ بلکه هویت انسانی او اقتضا میکند که زندگی و حرکتش بر اصولی استوار باشد. طبیعت انسان به گونه ای است که معنویت آن را مهار میکند؛ و هر چه امکانات مادی بیشتری به دست بیاورد، اگر از معنویت دور شود، حریص تر و سیری ناپذیرتر میشود و به موجودی بی رحم تبدیل میگردد.
پیشرفت مادی و صنعتی برای انسان حیات طیب، عدالت، انصاف، مروت و هویت انسانی فراهم نمی کند. بشر امروز نیز به تجربه دریافته است که رشد علم و صنعت، مشکلات روحی او را تأمین نمی کند. علم تنها واقع نماست، در حالی که انسان به شایسته بودن و راه روشن نیاز دارد. امکانات و اکتشافات فراوان، صاحبان آنها را قدرتی میبخشد تا بر حریفان چیره شوند و احتمالا به زیردستان ظلم روا دارند؛ در حالی که انسانها به رفتاری متعادل و منصفانه نیاز دارند، و آن را معنویت و دین به وجود میآورد.