عدالت بر وی دشوارتر خواهد بود. بنابراین از گفتن حق یا مشورت از روی عدل دریغ نورزید؛ که من نه برتر از آنم که خطا نکنم و نه در کار خویش مصون از خطا هستم، جز این که خداوند مرا در کار نفسم کفایت کند که از من بر آن تواناتر است."همان، خطبه 216، ص 248 تا 333.
معمولا حاکمان میان خود و مردم دیواری از تشریفات زاید به وجود آورده و به این وسیله خود را ممتاز از سایر طبقات جامعه قرار میداده اند. خود را در مرتبه ای بالاتر از مردم دانسته و مردم را زیردست و برده خود میدانند، و عده ای وظیفه مردم را جان نثاری و خدمت به حاکمان میدانند. این اعمال به تدریج در آنها اثر سوء خود را بر جا میگذارد و آنان را به این باور میرساند که خود را سایه خدا و نماینده او در زمین بدانند. اسلام با این طرز فکر که طبقه حاکم دارای امتیازاتی جدای از مردم و فوق چون و چرا باشند مخالف است. مقام "لایسئل عما یفعل"اشاره به این آیه شریفه است که: (لا یسئل عما یفعل و هم یسئلون) فقط از آن خداست. اسلام مرزهای ساختگی میان مردم را برداشته است. اسلام به ما آموخته است که معنای حاکم بودن، داشتن تشریفات زاید و ابهت کاذب نیست. حاکم بودن ملازم با حیف و میل کردن اموال عمومی به بهانه های مختلف نیست، به معنای غارتگری و چپاول برای خود و اطرافیان نیست. حاکم وظایفی دارد و باید به عنوان امانتدار ملت به آنها عمل کند.
زمانی که امیر مؤمنان (ع) برای جنگ با معاویه به طرف صفین میرفت، به شهر انبار رسید. وقتی مردم متوجه حضور آن حضرت شدند، دهقانان شهر به استقبال آمدند و شروع به دویدن کردند. وقتی حضرت چنین حرکتی را از آنان دید، پرسید این چه کاری است ؟ گفتند که این رسم ماست برای تعظیم و احترام به امیران و بزرگان. حضرت فرمودند: "به خدا سوگند پادشاهان شما از این کار سودی نمی برند