صفحه ۳۱۰

فلسفه اخلاق

علم اخلاق به خوب و بد و بایدها و نبایدهای اخلاقی می‎پردازد. اما فلسفه اخلاق به سؤالات دیگری پاسخ می‎دهد؛ از قبیل این که ملاک خوب و بد و خیر و شر چیست ؟ چرا آنها خوب یا بد هستند؟ منشاء اعتبار بایدها و نبایدها چیست ؟ آیا امور اخلاقی نسبی هستند یا مطلق ؟ زیبایی چطور؟ چرا سفیدپوستان چیزی را مصداق زیبایی می‎دانند و سیاه پوستان مصادیق دیگری را که دیگران زیبایی نمی دانند زیبا می‎شناسند؟ و... . ما در این کتاب به علم اخلاق می‎پردازیم نه به فسلفه اخلاق که به نوبه خود بحثی جذاب و سودمند اما از موضوع و هدف این رساله خارج است.

بشر بر اساس فطرت زیبایی طلبی در زمینه های مختلف دیدنی ها و شنیدنی ها به خلق زیبایی ها پرداخته است. پیدایش و پیشرفت رشته های هنری مثل نقاشی، موسیقی، مجسمه سازی، معماری و... از همین فطرت ریشه گرفته و برای ارضای همین گرایش بوده است. انسان براساس طبیعت اولی خود، از اموری احساس لذت و از اموری احساس نفرت می‎کند، و بر همین مبنا امور را به زیبا و نیک، و زشت و ناپسند تقسیم می‎نماید. این نکته هم درباره محسوسات و هم در امور غیر محسوس صادق است. وقتی شخصی را می‎بینیم که به صورت داوطلبانه برای نجات جان انسانهای دیگر تلاش می‎کند و از بیچارگان و افتادگان دستگیری می‎کند، او را به جهت داشتن این روحیه انسان دوستی تحسین می‎کنیم و کار او را زیبا می‎دانیم. از طرف دیگر اگر ببینیم شخصی بدون هیچ دلیلی به صورت انسان ناتوانی سیلی می‎زند، روحیه و کار او را تقبیح می‎کنیم. و همین طور اگر کسی بر اساس شواهد و دلایل و به دور از حب و بغض شخصی به قضاوت در میان مردم بپردازد، او را عادل؛ و اگر برخلاف آن عمل کند، وی را ظالم می‎شماریم. اساس رفتارهای اخلاقی، خوبی ها و زشتی هایی است که عقل و فطرت انسان آنها را تشخیص می‎دهد. امری ارزش اخلاقی محسوب می‎شود که به طور طبیعی تحسین دیگران را

ناوبری کتاب