نمی شدند، به هر حال میگذشت، اما آنچه میماند حق و فرهنگ غنی اسلام و تشیع بود و چنین شد.
آنان میتوانند حرکت معنوی جامعه را سامان داده و به هدفهای متعالی سوق دهند؛ تا در میان بگومگوها و مذاهب ساختگی، حقیقت اسلام بماند؛ و اگر جز این بود، اکمال دین و اتمام نعمت و اتمام حجت معنا نداشت.
امام علی (ع) و خلافت
امام و دوستانش سرگرم مصیبت بزرگ رحلت پیامبر(ص) بودند که اهل سقیفه گرد هم آمدند و برای پیامبر خلیفه تعیین کردند. آنان پس از اقدام خود، در برابر هر اقدامی متفقا ایستادگی کردند و با زیرکی و جوسازی و امتیاز دادن به این و آن، و ساکت کردن مخالفان صاحب نام و سرکوب عده ای دیگر، توانستند زمام امور را به دست گیرند، و چنان شد که نه علی (ع) و نه غیر او نمی توانستند کاری از پیش ببرند. امام نتیجه ای هم برای اقدام و احتجاج خود نمی دید و جز این که فتنه و آشوب برپا میشد و کیان دین و مؤمنان را ریشه کن میکرد، حاصلی به بار نمی نشست. امام (ع) در آن شرایط ترجیح داد امر خلافت را رها کند تا شر و آشوبی برپا نگردد. علی (ع) به خوبی خطرهایی که دین اسلام را تهدید میکرد میشناخت. منافقان و مدعیان نبوت که هر یک در گوشه و کنار جزیرة العرب سر برآوردند و ذهن ها را مشوش ساختند، خطرهای جدی بودند که در کانون اسلام حضور داشتند و هر آن برای اقدام بر ضد آن کانون لحظه شماری میکردند.
آری ! در چنین شرایطی اقدام علی (ع) برای امر خلافت، کلاف سر در گمی را ایجاد میکرد که به هیچ تدبیری نمی شد آن را باز کرد. امام برای حفظ حق و دین خدا در خانه نشست تا موجب شق عصای مسلمین نشود.سید شرف الدین، المراجعات، ص 385 - 387؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 2، ص 21 به بعد، شرح خطبه 26.