صفحه ۲۳۴

4 - این وظیفه پیامبر(ص) بود که برای پس از خود چاره ای بیندیشد و برای تداوم حرکتی که آغاز کرده برنامه ای طرح کند و بر اساس آن عمل نماید. فرض اول باطل است. این فرض مستلزم انجام کار لغو و بیهوده ای است. آن همه زحمت و فداکاری و بعد رها کردن امور به حال خود منطقی نیست و با ادعای خاتمیت و با اصل فلسفه دین سازگار نیست.

فرض دوم نیز درست نیست؛ زیرا واقعیت تاریخی، خلاف آن را اثبات می‎کند.

اختلافات گاه خونین پس از رحلت پیامبر(ص) در امر زمامداری و امور سیاسی مسلمانان نشان می‎دهد که چنین بلوغ فکری در مسلمانان وجود نداشته است.

فرض سوم عملی نبود. چرا که همه امت بر روی یک شخص با توجه به خصلت های قبیلگی و رقابت های فامیلی اتفاق نداشتند و هر گروهی دنبال یک شخصی راه می‎افتادند. بگو مگوهای رخ داده در سقیفه خود بهترین شاهد بر این مطلب است؛ و می‎دانیم شخصی که در سقیفه با او بیعت شد، همه امت با او بیعت نکردند. به علاوه امامت تداوم نبوت و رسالت است و باید فردی شایسته برای چنان مقامی برگزیده شود؛ و برفرض مسلمانان مسؤول انتخاب امام بودند، آنان از کجا و چگونه تشخیص می‎دادند که چه کسی می‎تواند عهده دار آن امر خطیر شود.

ادعای شیعه این است که پیامبراسلام (ص) مانند هر فرد حکیم و خردمندی به فکر پیشبرد مقاصد خود به بهترین روشها بوده است و از این مسأله مهم و سرنوشت ساز غافل نبوده و حتی در مقاطع مختلف بر این مسأله تأکید کرده است؛ و چه به صورت کلی و چه تعیین اشخاص، به این موضوع توجه داشته است. صحت این ادعا را می‎توان از گزارشهای تاریخی بر اساس همان ملاکهایی که هر گزارش تاریخی را بررسی می‎کنند، مورد توجه قرار داد.

آری، شواهد و ادله و قرائن فراوانی وجود دارد که پیامبراکرم (ص) به چنین مهمی می‎اندیشیده و برای آنها چاره جویی هم کرده است. او از خداوند درباره جانشینی اش فرمان گرفته و به آن عمل نموده است.

ناوبری کتاب