بودم، پس چون روحم را قبض کردی تو خود مراقب بر آنان بودی." سپس جواب میآید: آنان پس از تو پی درپی به دوران جاهلیت برگشتند."بخاری، الصحیح، ج 5، ص 228، حدیث 4625.
با چنین وضعیتی پذیرفته نیست که پیامبر(ص) با عقل و درایت تامی که - علاوه بر مقام نبوت - داشت و اهتمامش در نشر اسلام، زمام امر این آخرین دین الهی را برای پس از خود رها کرده و برای آن هیچ برنامه ای نداشته باشد و مسلمانان را به حال خود رها کند. چگونه میتوان پذیرفت که پیامبر(ص) تنها به دوران خود میاندیشیده و برای پس از خود هیچ برنامه ای جهت تداوم رسالت و دعوتش نداشته است؛ و حال آن که اگر رییس یک گروه و حتی مسؤول یک مجموعه ای هم بخواهد موقتا در منطقه مسؤولیتش نباشد، برای مدت نبود خود چاره اندیشی میکند، تا در غیاب او برای رسیدگی به امور به وی مراجعه شود. سیره آن حضرت هم چنین بود که هر وقت به سفر یا غزوه ای میرفت برای خود جانشینی تعیین میکرد تا به امور مردم رسیدگی کند. با این وصف چگونه میشود که او امت را به حال خود رها کند.
نقل است که پسر خلیفه دوم در زمانی که پدرش در بستر مرگ افتاده بود به او گفت: شنیده ام جانشینی برای خود انتخاب نکرده ای ؟ چطور اگر تو برای شتران یا گوسفندانت چوپانی داشته باشی و او آنها را به حال خود رها کند میگویی آنها را در معرض آسیب و خطر قرار داده، سرپرستی مردم که مهم تر است. عبدالله میگوید: پدرم با سخن من موافقت کرد.نیشابوری، مسلم، الصحیح، کتاب الامارة، ج 12، ص 205 و 206.
عایشه به عبدالله پسر عمر میگوید: پسرم ! سلام مرا به عمر برسان و به او بگو امت محمد(ص) را به حال خود رها نکن و جانشینی برای خود قرار بده، زیرا بر آنان ترس فتنه دارم.دینوری، الامامة و السیاسة، ج 1، ص 42. و نیز نقل است که در زمان بیماری عمر، گروهی هنگام عیادت