وجود اختیار در انسان از جمله آنهاست. یعنی قضای قطعی وقتی است که هم از جانب خدا و هم موجود صاحب اختیار همانند انسان، تصمیم نهایی گرفته شود. در این صورت تقدیر قطعی میشود و تحقق آن با هیچ مانعی مواجه نیست. مثلا قوم یونس (ع) به حسب ظاهر محکوم به عذاب میشوند، اما هنوز تصمیم خود آنان برای باقی ماندن در شرایطی که پیش آورده بودند به قطعیت نرسیده و نهایی نشده بود. اگر آنان تصمیم خود را نهایی میکردند، قضای قطعی درباره آنان اعمال میشد. از این روست که وعده های خداوند به عذاب تبهکاران و مرتکبان گناه و مکذبان خدا و معاد ممکن است تغییر کند، و آنان از عذاب نجات یابند.
آیا انسانها مجبورند؟
تصمیم ها و دگرگونی آنها، رفتار متناقض، تحولات فکری و رفتاری و پیدا شدن فراز و نشیب در انسانها و واقعیاتی که در عالم درباره انسانها وجود دارد، گویای اختیار داشتن انسان است. انسان به اختیار و اراده خویش نسبت به کارهای خوب یا بد تصمیم میگیرد.
به رغم چنین واقعیتی، اختیار انسان همواره در مواجهه با یک سؤال جدی است: اگر خداوند عالم در علم خود تقدیر کرده باشد که چیزی اتفاق بیفتد، لاجرم آن چیز رخ خواهد داد؛ و اگر اتفاق نیفتد، برخلاف علم الهی خواهد بود. از طرف دیگر هر آنچه در عالم رخ میدهد با تقدیر خدا و با قدرت اوست، هرچند تحقق خواست و فعل خداوند از طریق اسباب و علل است، اما آنها تابع قدرت خدایند و بی آن هرگز نمی توانند سبب سازی کنند. با توجه به این دو مقدمه، آیا باز هم میتوان گفت که انسان موجود مختاری است ؟.
این که علم پیشین الهی همه چیز و از جمله انسانها را به وجود آورده، تردیدی در آن نیست. بدون علم، ساختن حتی یک شئ کوچک ممکن نیست تا چه رسد به جهانی عظیم که در آن زندگی میکنیم. برای آفریدن موجود پیچیده ای مثل انسان