وجود دارد. از آن جایی که در درجه نخست، بشر مولود عالم طبیعت است و با آن انس دارد، گرایش او به مظاهر عالم طبیعت بیشتر و نیرومندتر است. امور محسوس و دیدنی و تجربه کردنی را راحت تر میپذیرد. اما در امور غیرمحسوس که اثبات آنها به برهان و دلیل نیاز دارد، پذیرفتن آنها با سختی و تردید و تأمل همراه است.
بشر با این که فطرتا خداجو و معتقد به قدرتی ماورای طبیعت است و همیشه به نیروهای غیبی و غیرطبیعی ایمان داشته، ولی سعی کرده است که آنها را به نمادهای طبیعی تبدیل نماید. برای همین است که از چوب و سنگ و مواد طبیعی برای خود شکل هایی ساخته و به تقدیس آنها پرداخته است. روی آوردن انسان به چنین چیزهایی ناشی از همان ذات تعالی گرای اوست. او دوست دارد خدایی عالی مرتبه داشته باشد و او را بپرستد، در عین حال بتواند با او تماس حسی برقرار کند. حس گرایی انسان باعث روی آوردن به سمبل هایی طبیعی شد که آنها را مظاهر نیرویی ماورای طبیعی میدانست. انسان آن خواست درونی شدید خود را با مظاهری از طبیعت آمیخت و شرک را پدید آورد. او خواهان دیده شدن آن چیزهایی است که به آنها علاقه مند است و آنها را دوست دارد. او از خدا هم همین تصور را دارد. خدایی دیدنی، لمس کردنی، حس کردنی و... .
خداوند درباره بنی اسرائیل آورده است که آنان به رغم مشاهده آیات و معجزات فراوانی از حضرت موسی (ع) از وی درخواست کردند که خدا را برای آنان بنمایاند. (فقد سألوا موسی أکبر من ذلک فقالوا أرنا الله جهرة فأخذتهم الصاعقة بظلمهم )سوره نساء (4)، آیه 153) . "آنان از موسی امر بزرگتری را خواستار شدند؛ و آن این بود که گفتند: خدا را آشکارا به ما نشان بده ! بدین سان بود که به خاطر ستمشان صاعقه آنان را گرفت." در بخش دیگری از داستان آنان آمده است: همین که خدا آنان را از ستم فرعونیان نجات داد و از دل دریا با شکافتن آن گذراند، و تعقیب کنندگان در کام دریا فرو رفتند و به هلاکت