به خصوص آخرین فرستاده خدا، در صورتی که آگاهانه و از سر لجاجت باشد، شخص را در زمره کافران قرار میدهد؛ و در این جهت میان کسی که از ابتدا آنها را قبول نکند و یا پس از قبول کردن انکار نماید، یعنی مرتد شود، تفاوتی نیست.
از آنجایی که کفر تلاشی است با قصد و اراده در نادیده گرفتن عقیده حق، حکایت از نوعی بیماری دارد؛ و کافر انسان لجوج و متعصبی است که حاضر نیست حقیقت را بپذیرد. روحیه متعصب، بیمار و حق گریز او به وی اجازه نمی دهد که حقایق عالم را درک کند و به کنه آنها راه یابد. (کذلک یطبع الله علی قلوب الکافرین ).سوره اعراف (7)، آیه 101) . از همین روست که هر قبول نداشتنی را نمی توان کفر دانست. کافر به دلیل انکار آگاهانه حقیقت، کسی میشود که خداوند از او به کوردل و فاقد اندیشه یاد کرده است. (صم بکم عمی فهم لا یعقلون ).سوره بقره (2)، آیه 171) . و چون کافر به این مرحله میرسد، تلاش برای هدایت او ثمری ندارد.سوره بقره (2)، آیه 6. چرا که او همانند چهارپایی میشود که از گفتگوها، تنها صدایی به گوشش میرسد؛ از دعوت به حق تنها آوازی میشنود و آن را درک نمی کند و به تدریج حالت گریز از حق در او پدید میآید.سوره فاطر (35)، آیه 42. و راهی برای هدایتش باقی نمی ماند.سوره بقره (2)، آیه 264. و البته این نوع از کافران کسانی اند که کفر را انتخاب کرده اند و بر آن پافشاری میکنند؛ وگرنه قبول نداشتنی که برخاسته از محیط و تربیت و جهل باشد، که شخص بر آن اصرار و سماجت ندارد، قابل اصلاح است؛ و شاهد آن منکرانی هستند که دعوت انبیا را لبیک گفتند و در زمره مؤمنان و یاران آنان در آمدند.
کسانی که آگاهانه و با اراده و قصد، حق پوشی میکنند، نه تنها قدرت ادراک حقایق را از دست میدهند و راه به جایی نمی برند، بلکه فعالیت های آنان نیز فاقد هرگونه معنویتی است و اعمال خیرشان ثمری ندارد. چون عمل خیر تابع قصد و