نسبت "عموم و خصوص من وجه" خواهد بود که نتیجه اش "تباین جزئی" است. براین اساس و قطع نظر از اصطلاحات فقهی، طبیعتا نمی توان قوانین و اعمال متباین به تباین جزئی را از نوع کفر دانست، چرا که نسبت بین کفر با ایمان (اسلام) در جنبه نظری، تباین کلی است.
بنابراین اگر دولت یا دولت هایی در استفاده از امکانات مادی و معنوی جامعه خویش، نسبت به همگان عدالت را رعایت کنند و تفاوت های اعتقادی را مانع یا مقتضی ندانسته و تبعیض بین آنان روا ندارند، اتصاف آن حکومت ها به "حکومت کفر" و آن دیار به "دارالکفر" صحیح نیست؛ مگر از باب تسامح در تسمیه و یا به عنوان مجاز شایع. البته عنوان "دارالاسلام" نیز بر آن صادق نیست. هیچ گونه حصر منطقی نیز بر لزوم تقسیم مناطق به دو عنوان یاد شده (دارالاسلام و دارالکفر) دلالت نمی کند، بلکه میتوان از این گونه مناطق به عنوان "دارالصلح" یاد کرد.
4 - در برخی از کشورهای مدعی سکولاریسم یک نوع انحراف از اصول سکولاریسم دیده میشود که موانعی برای اعمال دینی، در زندگی خصوصی افراد - مثل پوشش افراد - پدید آورده است و آنان را به دست برداشتن از برخی عقاید و مناسک خویش مجبور میکند که با تفسیر رایج از سکولاریسم سازگاری ندارد و این گونه کشورها را از آنچه ادعا میکنند تنزل رتبه میدهد.
5 - صرف نظر از لزوم تقویت مناسبات دوستانه بین کشورهای اسلامی، ایجاد یا تقویت روابط با حکومت ها و کشورهایی که فاقد روحیه تهاجم به مسلمانان اند و حقوق اساسی مسلمانان کشور