صفحه ۱۹

قبیل خطابات این است که همه افراد مشترکا باید مقدمات انجام تکلیف مورد خطاب را فراهم آورند؛ و چون این کار موجب هرج و مرج می‎شود و عادة چنین نیست که هر کس از عهده هر کاری برآید، از این رو طبعا افراد مورد خطاب باید برای هرکاری اهلش را بشناسند و کار را به او محول کنند؛ حقیقت حکومت نیز همین است.

و در این قبیل تکالیف لازم نیست که انجام آنها از هر فردی مستقلا صحیح یا ممکن باشد، نظیر قضاوت قاضی تحکیم که انجام آن از هرکدام از طرفین صحیح نیست، اما با این حال طرفین دعوا می‎توانند شخص سومی را برای قضاوت انتخاب نمایند و درحقیقت او را به ولایت قضایی برگزینند، با این که هیچ کدام مستقلا چنین ولایتی ندارند تا بتوانند آن را به دیگری تفویض کنند؛ ولی وقتی طرفین یا اطراف دعوا مجتمعا ملاحظه شدند چنین ولایتی را با اجازه شارع پیدا می‎کنند و می‎توانند دیگری را به ولایت قضا انتخاب کنند.

ولایت قضا که بنابر نظریه نخب فرد منتخب مردم آن را دارا می‎باشد نیز از همین نمونه است؛ زیرا وقتی دو نفر می‎توانند کسی را به ولایت قضایی برگزینند، تعداد بیشتر یا عامه مردم نیز چنین اختیاری را خواهند داشت؛ و تحقق تنازع بالفعل نیز شرط امکان و صحت آن نیست. و سایر تکالیف اجتماعی نظیر جریان قاضی تحکیم است، یعنی لازم نیست هرفردی مستقلا بتواند این گونه تکالیف را انجام دهد.

همچنین لازم نیست در تکالیف اجتماعی مذکور هرفردی یا مجتمع، دارای حقی مصطلح باشد تا در تصویر آن در موارد فوق الذکر

ناوبری کتاب