که اسیر میگرفته اند، برده میکردند و اسلام در آن شرایط جامعه جهانی نمی توانسته یک طرفه از آن پرهیز نماید و در نتیجه در جنگ هایی که برای آن اتفاق میافتاده به برده دادن تن داده ولی برده نگیرد؛ این امری نامعقول است.
همچنین اسلام نمی توانست نظام بردگی را که سابقه تاریخی بسیار طولانی داشت، با یک فرمان و دستور الغا نماید؛ اما تدریجا و با اعمال تدابیری درصدد حذف آن از گردونه جامعه برآمد.
در اسلام برای آزاد نمودن بردگان تدابیر زیادی معین گشت؛ از جمله این که ثواب فراوان برای عتق رقبه مقرر شد و نیز آزاد نمودن برده جزو قوانین حقوقی و کیفری قرار داده شد و برای بسیاری از گناهان و یا کارهای دیگر آزادی حداقل یک برده لزوما به عنوان کفاره قانونی شد.
در کتب فقهی فقها نیز فصلی مستقل به نام "عتق رقبه" - نه رقیت - تدوین شده که روش های آزاد نمودن برده و حقوق بردگان در آن به تفصیل ذکر شده است.
به عبارت دیگر از آنجا که نظام بین الملل در عصر تشریع پدیده برده داری را پذیرفته بود و همگان به آن ملتزم بودند و به راحتی از آن دست نمی کشیدند، توجه اسلام به مبارزه منفی با پدیده برده داری مبتنی شد. به همین جهت بر "عدم مطلوبیت" آن نزد خدای سبحان تأکید شد و رضای خدا در "آزاد کردن بردگان" تعریف شد.
بنابراین عدم تحریم، ناشی از رواج عملی آن پدیده و انس نظری جامعه بشری نسبت به آن بوده است. اگر انس نظری و رواج عملی