به شدت فقیر شده بود و از من میخواست که یک صاع از گندمها را به او ببخشم. کودکانش را دیدم که از گرسنگی موهایشان ژولیده و رنگشان بر اثر فقر دگرگون گشته، گویا صورتشان با نیل رنگ شده بود. عقیل باز هم اصرار کرد و چند بار خواسته خود را تکرار نمود، من به او گوش فرا دادم، خیال کرد من دینم را به او میفروشم، و به دلخواه او قدم برمی دارم و از راه و رسم خویش دست میکشم. (اما من برای بیداری و هوشیاری او) آهنی را در آتش گداختم، سپس آن را به بدنش نزدیک ساختم تا با حرارت آن عبرت گیرد، ناله ای همچون بیمارانی که از شدت درد مینالند سرداد و چیزی نمانده بود که از حرارت آن بسوزد؛ به او گفتم: هان ای عقیل، زنان سوگمند در سوگ تو بگریند! از آهن تفتیده ای که انسانی آن را به صورت بازیچه سرخ کرده ناله میکنی ! اما مرا به سوی آتشی میکشانی که خداوند جبار با شعله خشم و غضبش آن را برافروخته است ! تو از این رنج مینالی و من از آتش سوزان نالان نشوم ؟!" نهج البلاغه صبحی صالح و عبده، خطبه 224.
حضرت امیر(ع) هنگامی که به خاطر تقسیم مساوی بیت المال مورد اعتراض عده ای مصلحت اندیش قرار گرفتند به آنان فرمودند:
"آیا از من میخواهید که به وسیله ظلم و جور (بر مردم) به پیروزی (و استحکام قدرت در برابر دشمن) برسم؛ به خدا قسم هرگز چنین