چه در مقام خبر از واقع خارجی باشد، یا انشاء نهی از اکراه - با توجه به شأن نزول آن - قطعا شامل امور اعتقادی دین نیز میباشد.در رابطه با آیه فوق دو نکته یادآوری میشود: الف - اینکه شأن نزول آیه بنابر نقل تفاسیر - و از جمله: المیزان، ج 2، ص 346 و 347؛ و المنار، ج 3، ص 37؛ و الدرالمنثور در تفسیر آیه فوق - مربوط به امر اعتقادی و نفی اکراه و اجبار نسبت به آن بوده است. هرچند میتوان از آیه شریفه، نفی اکراه نسبت به امور غیر اعتقادی را نیز استفاده نمود. ب - چنانکه بعضی توهم نموده اند آیه فوق توسط آیات جهاد و قتال با مشرکین نسخ نشده است؛ زیرا اولا: جنگهای پیامبر(ص) معمولا جنبه تدافعی داشته است و تا زمانی که از ناحیه مشرکین و کفار تجاوز و تهدید جدی متوجه کیان توحید و عدالت و حقوق مسلمانان نمی شد پیامبر(ص) شروع جهاد و قتال با دشمنان متجاوز را مجاز نمی دانستند. ثانیا: لحن آیه فوق با توجه به تعلیل آن به جمله: (قد تبین الرشد من الغی ) (همانا رشد و حق از باطل و غی جدا و متمایز شده است) قابل نسخ نخواهد بود، زیرا تمایز حق از باطل در اسلام امری دائمی و غیر قابل زوال و نسخ میباشد.
همچنین هر انسانی حق دارد عقیده خود را - صحیح یا غلط - بیان کند؛ ولی حق ندارد ضمن بیان اندیشه خود به اندیشه و عقیده دیگران و مقدسات آنان توهین نماید و یا مورد تحریف و افترا قرار دهد. اما صرف بازگشت یا تغییر دین و اندیشه اگر از روی عناد با حق مستلزم عناوین جزایی و کیفری نباشد، خود مستقلا نمی تواند مجازات کیفری دنیوی در پی داشته باشد.
بنابراین مجرد اندیشه و اعتقاد، یا تغییر آن، و یا ابراز آن، و یا اطلاع از اندیشه و تفکری دیگر، حق هر انسانی است؛ و با هیچ یک از عناوین کیفری نظیر: ارتداد، افساد، توهین، افترا و مانند آن مربوط نیست.