میرساند "مصلحت" است و میباید به عرصه هستی آمده و تحقق پذیرد، و آن کسی که ذی مصلحت است ذی حق است که حق برای او وضع میگردد، و کسی که باید آن مصلحت را ایجاد نماید مکلف میباشد.
پس میتوان گفت: مصلحت که با رسیدن به هدف از حیات انسانی رابطه ضروری دارد، همان جبران کننده خلا و کاستی وجودی و نقصان کمالی است که تکوینا نسبت به شخص ذی حق وجود داشته و مشاهده شده است و باید شخصی که به احقاق حق مکلف است آن را ایجاد نماید. و میتوان گفت که منشاء وضع حق و اعتبار آن، همان نظام عادلانه آفرینش با توجه به اهداف حیات انسانی است و براساس جهان بینی الهی مصالح و مفاسد - که مقرب و مبعد انسان نسبت به هدف او هستند و از این رو باید تحقق پذیرفته و یا ترک شوند - با توجه به سعادت دنیوی و اخروی انسان کشف و تعیین میشوند و به تبع آن حقوق وضع و تشریع و قرار داده میشوند.
منتها به خاطر محدودیت انسان و عدم سیطره و وقوف او بر تمام نظام آفرینش، کشف تمام مصالح و مفاسد مقدور او نمی باشد. گرچه برخی از آنها نزد عقل فردی انسان فطری و روشن است، و برخی دیگر به مدد عقل جمعی کشف میشوند؛ ولی برخی از آن مصالح و مفاسد نیز تنها توسط آفریننده نظام آفرینش که به تار و پود هستی محیط است به واسطه انبیا و اولیای الهی برای بشر کشف و روشن میگردد؛ که گاه آن