(در مقابل معنای حقیقی) مطرح است، یعنی آنچه باید باشد. بدیهی است این بایدها از رابطه تنگاتنگ و ضروری بین اهداف از پیش تعیین شده نظام آفرینش و حیات و زندگی انسانی از یک سو، و آنچه انسان را به آن اهداف نزدیک میکند یا میرساند از سوی دیگر انتزاع میگردد. بنابراین برای تعیین منشاء حقوق لازم است ابتدا اهداف مذکور و سپس آنچه در آن راستا کارساز و مفید است شناسایی شود، تا بر آن پایه رابطه ضروری بین آن دو که ریشه واقعی "حق" است کشف گردد.
ناگفته نماند که به میزان جهان بینی های مختلف الهی و غیرالهی، هم هدف از خلقت انسان و هم آنچه در رسیدن به آن مفید است و به تبع آن رابطه ضروری بین آن دو متفاوت خواهد بود.
بر اساس جهان بینی الهی، از آنجا که انسان یک موجود مستعد کمال و ابدی و همیشگی است و خداوند مبدأ و منتهای نظام آفرینش و هدف نهایی جهان هستی است، هدف از حیات انسان نیز سعادت دنیوی و اخروی او و رسیدن به نهایت کمال ممکن - که همان وصول به کمال مطلق که ذات مقدس الهی است - میباشد.
بنابر این دیدگاه آنچه مصلحت و مفید و یا مفسده و مضر به شمار میرود و بر اساس ارتباط با هدف، "باید" و "نباید" تنظیم و اعتبار و انتزاع شده "حق" وضع و قرارداد میگردد. با توجه به سعادت دنیوی و اخروی انسان است که چیزی دارای "مصلحت" یا "مفسده" شمرده میشود. آنچه انسانی را به سعادت دنیوی و اخروی نزدیک کرده و