حقوق میپردازد، و از سوی دیگر مکتب حقوق قراردادی مبنای حقوق اساسی انسانها را براساس یک قرارداد فرضی میان آنان معرفی میکند، که البته تفسیرها و گرایش های متفاوتی نیز در بطن این نظریه وجود دارد؛ همچنین نظریات دیگری نیز در این زمینه ارائه میگردد که با حق های انسانی چندان سازگار نیست.
همان گونه که بیان شد تبیین و نقد و بررسی هریک از مکاتب فوق و شاخه ها و نحله های آن مجال وسیع تری را میطلبد؛ اما به طور کلی باید دانست که حقوق اساسی و بنیادین انسان، محصول ضرورتها و مقتضیات خاص اجتماعی و شرایط زمانی و مکانی نیست؛ چرا که این گونه حقوق - همچون حق تعیین سرنوشت، حق حیات، حق معیشت و زندگی سالم، حق آزادی اندیشه و بیان و حق امنیت فردی و اجتماعی - قبل از هر چیز حق هایی فطری هستند و لذا فی نفسه ثابت، غیرقابل سلب و ذاتی میباشند و انسانها به خاطر انسان بودنشان و به دلیل کرامت انسانی باید از آنها برخوردار باشند. این گونه حق ها ریشه در قانون گذاری یا اراده حکومت ندارند؛ بلکه ریشه در فطرت داشته و از بدیهیات عقل عملی به شمار میآیند و دیدگاه شریعت نسبت به آنها نیز ارشادی است.
نگرش متفاوت جهان بینی الهی و غیر الهی به انسان
پیش از این گفته شد در بحث حقوق، حق به معنای اعتباری