صفحه ۱۹

ظاهر دروغ است ولی آنان توریه کرده باشند، و مقصود از سقم ناراحتی روحی و فکری باشد.

و اما داستان افتراء به عایشه که از سوی برخی افراد انجام یافت و موجب آزار پیامبراکرم (ص) گردید.

اولا: گرچه اصل اولی در انبیاء عصمت از هر نحو گناه و خطاست ولی ممکن است در موارد خاصی دربعضی موضوعات سهو پیامبر دارای مصلحتی باشد، مانند فراهم آمدن زمینه تشریع حکمی از احکام الهی، چنانکه در داستان عایشه اتفاق افتاد. شیخ صدوق که از اعاظم محدثین شیعه است سهوالنبی را پذیرفته است، البته در موضوعات روزمره؛ و اما در احکام کلی الهی و بیان آنها، پیامبر باید از سهو و خطا مصون و محفوظ باشد؛ وگرنه اعتماد از او سلب می‎شود، و این امر استثناء ندارد.

و ثانیا: پیامبر دارای دو جنبه است: او در ظاهر بشر است و جسمانی، و در باطن دارای روح قدسی و ملکوتی است؛ و هر چند از جنبه دوم بر همه حقایق مطلع است، ولی برخورد او با مردم بیشتر با جنبه اول است و روش و رفتار او چون سایر مردم می‎باشد. و ناراحتی ایشان از افتراءزنندگان و دروغ گویان بود.

و اما داستان ابن ام مکتوم و سوره (عبس و تولی)، اولا: از امام صادق (ع) نقل شده که منظور قرآن کریم از شخص عبوس و ترش رو پیامبراکرم نیست بلکه مردی از بنی امیه بوده است که نزد آن حضرت بود و هنگامی که ابن ام مکتوم آمد آن مرد روی خود را درهم کشید و از او روی گرداند. و با توجه به سیره پیامبراکرم (ص) و آیات قرآنی از قبیل: (انک لعلی خلق عظیم)سوره قلم (68): آیه 4. (فبما رحمة من الله لنت لهم ولو کنت فظا غلیظ القلب لانفضوا من حولک)سوره آل عمران (3): آیه 159. می‎یابیم که ترش رویی با خلق مردمی پیامبر(ص) سازگار نمی باشد.

و ثانیا: بر فرض این که مرجع ضمیر در آیه خود پیامبر باشد این امر برای آن حضرت در آن داستان گناه به شمار نمی آید؛ زیرا برحسب منقول ابن ام مکتوم با سخن گفتن خود در میان سخن پیامبر پریده و سخن ایشان را قطع نموده است. و اعراض از

ناوبری کتاب