صفحه ۲۸۹

37 - تخطی: خلاف تعهد، عمل نمودن

38 - ترقوه: استخوان بالای گودی گلو

39 - تخلف شرط: برخلاف شرط در ضمن معامله عمل نمودن

40 - توطن: تصمیم بر وطن گرفتن جایی

"ج"

41 - جارح : وارد کننده زخم بر کسی، جمع آن جارحین است.

42 - جاهل قاصر: جاهلی است که در جهلش مقصر نیست مانند کسی که خود را جاهل به احکام نمی داند و یا دسترسی به کسی جهت یاد گرفتن ندارد در مقابل، جاهل مقصر است که در جهلش مقصر می‎باشد.

"ح"

43 - حرجی: کاری که مشقت زیاد دارد.

44 - حق استرداد: حق باز پس گرفتن چیزی

45 - حلف: قسم خوردن

46 - حشفه: مقدار سر آلت مرد که بعد از ختنه ظاهر می‎گردد.

47 - حکم غیابی: حکم قاضی در صورت حاضر نبودن متهم

48 - حق اولویت: بر دیگران مقدم بودن

49 - حج افراد: یکی از انواع سه گانه حج است که اعمال حج در آن، پیش از عمره می‎باشد.

50 - حاذق: دکتری که در تشخیص و معالجه مرض، قوی و متخصص باشد.

"خ"

51 - خیار فسخ: اختیار به هم زدن معامله

52 - خالی از قوت نیست: در حکم فتوا دادن مرجع است و مقلد باید به مفاد آن عمل نماید.

53 - خالی از وجه نیست: نشانه آن است که مرجع در مرز فتوا دادن می‎باشد ولی فتوای قطعی نمی دهد.

ناوبری کتاب