صفحه ۷۵

مسأله است. ولی قبول نداشتن این دو هیچ کدام منافات با مسلمانی ندارد.

[ ولایت فقیه باید برآمده از جمهوریت و اسلامیت باشد]

درباره نظریه ولایت فقیه، اگر یادتان باشد - بعضی از شما شاید یادتان باشد - در اول انقلاب شعار مردم واقعا این بود: "استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی"؛ استقلال معنایش این است که بیگانگان نخواهند در مسائل و امور کشور دخالت کنند. آزادی هم یعنی مردم بتوانند حرفشان را بزنند. زیرا در زمان شاه مردم آزاد نبودند. آزادی یعنی همه گروهها در مسائل اظهار نظر کنند. از آیت الله خمینی در پاریس پرسیدند: کمونیست ها هم حق دارند اظهارنظر کنند؟ گفتند آنها هم انسانند و اظهارنظر اشکال ندارد مگر یک کسانی بخواهند قیام مسلحانه بکنند که با آنها برخورد می‎شود. جمهوری اسلامی دو تا کلمه است، جمهوری یعنی حکومت ناشی از مردم، آراء مردم اساس حکومت باشد، و اسلامی یعنی حاکمیت بر اساس موازین اسلام باشد. از باب اینکه ما عقیده مان این است که دین اسلام فقط منحصر به مسائل عبادی - اخلاقی نیست بلکه در همه شئون انسانها نظر دارد، اگر بنا باشد که برطبق موازین اسلام کشور اداره شود، لابد کارشناس موازین اسلام یک مجتهد عادل است بلکه اعلم، او در مسائل می‎تواند اظهارنظر کند.

در قرآن کریم می‎خوانیم: (أفمن یهدی الی الحق احق أن یتبع أمن لا یهدی الا ان یهدی فما لکم کیف تحکمون) "کسی که مردم را به حق هدایت کند سزاوار پیروی است یا کسی که خودش هدایت نمی شود مگر دیگران هدایتش کنند." (لا یهدی) اصلش "یهتدی" بوده است، کسی که می‎تواند هدایت کند مردم را لابد باید علمش را داشته باشد تا هدایت کند. (افمن یهدی الی الحق) کسی که مردم را هدایت می‎کند به حق (احق أن یتبع) سزاوارتر است که پیروی بشود (أمن لا یهدی الاان یهدی) یا کسی که خودش هدایت نمی شود مگر دیگران هدایتش کنند. (فما لکم کیف تحکمون) شما چه جور قضاوت می‎کنید؟ همچنین قرآن می‎گوید: (هل یستوی الذین یعلمون والذین لا

ناوبری کتاب