صفحه ۲۲۲

بودند می‎خواستم بپرسم. ایشان خیلی ذکر خیر از دوره زندانشان که با شما بوده می‎کنند. پاسخ: بله مرحوم محمد هم همیشه با آنان بحث می‎کرد، آنها افسران کمونیست بودند و ما با آنها سلام علیک داشتیم؛ حتی یک روزی که ما از بند سه به بند چهار زندان قصر آمده بودیم می‎خواستند از ما پذیرایی کنند، خودشان به ما گفتند ما حسین توسکی را که مسلمان است می‎گوییم غذا بپزد تا برای شما اشکال نداشته باشد. ‏ برای اولین بار کجا در زندان آقای عمویی را دیدید، و خاطراتی اگر با ایشان دارید بازگو کنید. ایشان در خاطراتشان خیلی از شما تعریف و تمجید می‎کنند، از جمله می‎گویند که حضرت آیت الله منتظری جزء معدود کسانی بودند که بعد از انقلاب به طور واقعی توسط نمایندگانشان به زندانها سرکشی می‎کردند و نگران احوال زندانیان بودند و اوج این مسأله هم دقیقا در همان سال 67 بود که ایشان تنها کسی بودند که راجع به آن اتفاق و فاجعه ملی موضع گیری کردند. من می‎خواهم اگر خاطراتی دارید به طور خلاصه بیان کنید.

پاسخ: عرض کردم در زندان قصر ایشان به اصطلاح جزء کمون ما نبود و جزء کمون کمونیست ها بود، و من، آقای علی بابایی و دکتر شیبانی و جمعی دیگر تیپ مذهبی ها بودیم؛ من از همان اول عقیده ام این بود که با افراد باید برخورد خوبی داشته باشیم. اخلاقا با آقایان رفت و آمد می‎کردیم و صحبت می‎کردیم ولی آنها برای خودشان بودند ما هم برای خودمان. به هر حال یک عده از افسران بودند، رئیس شان آن وقتی که ما بودیم آقای محمدتقی کی منش بود بعد آقای حجری، آقای شلتوکی و همین آقای محمدعلی عمویی و دیگران بودند.

‏ بعد از انقلاب یعنی سال 61 دوباره ایشان (آقای عمویی) بازداشت می‎شوند و در خاطراتشان یادآوری می‎کنند که هیئت های متعددی از طرف شما به زندانها سرکشی می‎کردند و مخصوصا شما توسط یکی از افراد که نماینده شما در زندانها بودند جویای احوال ایشان بودید، اگر ممکن است راجع به خاطرات آن دوران و راجع به اتفاقات سال 67 بگویید.

ناوبری کتاب