صفحه ۲۲۰

کتابهای زیادی خریده بودیم و کتابخانه ای داشت که افراد می‎آمدند مطالعه می‎کردند، آن را نیز تصرف کردند و معلوم نیست آن همه کتاب چه شد. منظور این است که با من برخوردهای تندی کردند و می‎کنند، به چه مجوز شرعی و قانونی ؟!

همین حسینیه شهدا جنب منزل من، هر کس که از جلوی آن رد می‎شود می‎بیند آنجا را پلمب کرده اند و یک عکس از آقای خمینی و یک عکس از آقای خامنه ای بر روی دیوار آن نصب کرده اند، معنایش این می‎شود که این دو نفر سبب بستن اینجا شده اند. یک وقت هم باد عکس ها را پاره می‎کند دوباره از نو عکس جدید نصب می‎کنند. آقای هادی قابل روز عاشورای سال گذشته که در دفتر من روضه بود و ایشان خطیب این مراسم بودند وقتی دیدند جمعیت زیادی در داخل دفتر، راهرو دفتر و حتی در کوچه نشسته اند گفتند: من دوستانه به مسئولین محترم تذکر می‎دهم که بعد از چند سال حسینیه درش باز شود برای اینکه این حسینیه غیر از اینکه در آن درس فقه و اصول و روضه بوده چیز دیگری در آن نبوده. من تقریبا مطمئن شدم که آقایان دنبال بهانه می‎گردند و می‎آیند حسینیه را تحویل می‎دهند، نتیجه چه شد؟ چند ماه بعد آمدند جوشها را محکم تر کردند به خیال اینکه یک وقت ما درب آن را باز نکنیم !

[ ممانعت از چاپ کتابی در دفاع از شیعه و نقد وهابیت ]

من یک رساله در رد وهابیت تقریبا شانزده سال پیش، 1412 قمری، 1370 شمسی نوشتم. زیرا از فردی به نام عبدالله بن جبرین که الان هم زنده است و در عربستان جزء مفتیان سعودی محسوب می‎شود سؤالی کرده بودند که آیا می‎توانیم از یک قصاب که شیعه است و به مهمان خانه ها گوشت می‎دهد گوشت بخریم ؟ ایشان در جواب نوشته بود که: شیعه ها کافرند و ذبیحه آنها نجس و حرام است و شما حق ندارید این کار را بکنید. در صورتی که آنان ذبیحه اهل کتاب را می‎خورند اما در مورد شیعه گفته بود که ذبیحه شان حرام است. من آن زمان یک ردی برای او به عربی نوشتم با نام "نامه سرگشاده به برادران ما در حجاز و منطقه شرقی" که در کتاب خاطرات من

ناوبری کتاب