صفحه ۲۱۶

[ در انتقادات طمعی ندارم ]

ما همه به جمهوری اسلامی و اصل نظام علاقه مندیم؛ و از من هم دیگر گذشته است، من نه می‎خواهم مرجع تقلید باشم و نه می‎خواهم رهبر کشور باشم، و هیچ وقت امید این القاب و عناوین را نداشتم، و از اول هیچ وقت شوق رسیدن به مقام را نداشتم. نه خودم به فکر مقام و موقعیت بودم نه پدرم به فکر این مسائل بود. پدرم آدم متدینی بودند علاقه داشتند که من درس بخوانم و فرد مفیدی برای مردم و جامعه باشم، و من اگر مربی داشتم با آن حافظه قوی که داشتم باید خیلی بیش از این درس می‎خواندم.

‏ شما می‎بینید که در رسانه ها، سازمانهای حقوق بشر وقتی گزارش می‎دهند که در دنیا چند تا دیکتاتور است و اسم می‎برند می‎گویند مثلا بن لادن، معمر قذافی، بشار اسد و. . . این نتیجه روزنامه بستن ها و بازداشتها و محاکمات مبتذل است. ما اینها را که می‎بینیم ناراحت می‎شویم که شما نمی خواهید کشورمان در صدر قرار بگیرد، کشوری با سابقه تاریخی ارزشمند.

[ در رژیم شاه به افکار عمومی جهان اهمیت می‎دادند]

پاسخ: دنیا به هم مربوط است، یک قضیه کوچک در دنیا منعکس می‎گردد سپس پیرامون آن تحلیل می‎کنند و از آن نتیجه گیری می‎کنند.

در همین رابطه من از زمان سابق خاطره ای یادم آمد؛ ما در زندان اوین بودیم، یک روز دیدیم ازغندی بازجو آمد دست عباس اشراقی را گرفت و او را بیرون برد، (عباس اشراقی یکی از مجاهدین خلق و یکی از همین اشراقی های قم بود) این عباس اشراقی بیماری صرع داشت و غش می‎کرد. آن روز به ازغندی که روزی بازجویم بود گفتم: او را کجا بردی ؟ گفت: آزادش کردم، گفتم: چطور؟ گفت: اگر فردا این جا می‎مرد، توی دنیا برای ما معرکه می‎گرفتند، چرا ما باید برای خودمان معرکه درست کنیم ؟ آنان با اینکه طاغوت بودند ولی این قبیل ملاحظات را هم داشتند.

ناوبری کتاب