[ در انتقادات طمعی ندارم ]
ما همه به جمهوری اسلامی و اصل نظام علاقه مندیم؛ و از من هم دیگر گذشته است، من نه میخواهم مرجع تقلید باشم و نه میخواهم رهبر کشور باشم، و هیچ وقت امید این القاب و عناوین را نداشتم، و از اول هیچ وقت شوق رسیدن به مقام را نداشتم. نه خودم به فکر مقام و موقعیت بودم نه پدرم به فکر این مسائل بود. پدرم آدم متدینی بودند علاقه داشتند که من درس بخوانم و فرد مفیدی برای مردم و جامعه باشم، و من اگر مربی داشتم با آن حافظه قوی که داشتم باید خیلی بیش از این درس میخواندم.
شما میبینید که در رسانه ها، سازمانهای حقوق بشر وقتی گزارش میدهند که در دنیا چند تا دیکتاتور است و اسم میبرند میگویند مثلا بن لادن، معمر قذافی، بشار اسد و. . . این نتیجه روزنامه بستن ها و بازداشتها و محاکمات مبتذل است. ما اینها را که میبینیم ناراحت میشویم که شما نمی خواهید کشورمان در صدر قرار بگیرد، کشوری با سابقه تاریخی ارزشمند.
[ در رژیم شاه به افکار عمومی جهان اهمیت میدادند]
پاسخ: دنیا به هم مربوط است، یک قضیه کوچک در دنیا منعکس میگردد سپس پیرامون آن تحلیل میکنند و از آن نتیجه گیری میکنند.
در همین رابطه من از زمان سابق خاطره ای یادم آمد؛ ما در زندان اوین بودیم، یک روز دیدیم ازغندی بازجو آمد دست عباس اشراقی را گرفت و او را بیرون برد، (عباس اشراقی یکی از مجاهدین خلق و یکی از همین اشراقی های قم بود) این عباس اشراقی بیماری صرع داشت و غش میکرد. آن روز به ازغندی که روزی بازجویم بود گفتم: او را کجا بردی ؟ گفت: آزادش کردم، گفتم: چطور؟ گفت: اگر فردا این جا میمرد، توی دنیا برای ما معرکه میگرفتند، چرا ما باید برای خودمان معرکه درست کنیم ؟ آنان با اینکه طاغوت بودند ولی این قبیل ملاحظات را هم داشتند.