میفرمودند: "اشیروا علی" (مغازی، ج 1، ص 209) یعنی مرا از نظر مشورتی خود آگاه سازید و حضرت امیر(ع) نیز با آن مقام عصمت که داشتند به اصحاب خود فرمودند: "فلاتکفوا عن مقالة بحق او مشورة بعدل فانی لست فی نفسی بفوق أن أخطی ولا آمن ذلک من فعلی الا أن یکفی الله..." (خطبه 216 صبحی صالح) یعنی از گفتن سخن حق یا نظر مشورتی خودداری نکنید، زیرا من برحسب ذات فوق خطا نیستم و از آن ایمن نمی باشم مگر اینکه خدا کفایت نماید.
به نظر اینجانب آنهایی که نظرات خود را به اطلاع ایشان نمی رساندند و در مقابل کارهای خلاف شرع سکوت مقرون به امضا و تأیید میکردند صحیح عمل نکردند نه اینجانب که نظراتم را به پیروی از کتاب و سنت به اطلاع رهبر فقید انقلاب میرساندم، یا در دیدارها و سخنرانیها تذکراتی را برای اصلاح امور میدادم.
اکنون که سالهااز آن زمان میگذرد و نامه های من به امام در خاطرات منتشر شده است تاریخ و مردم بهترین گواه میباشند، اینجانب خود را معصوم نمی دانم ولی خوب است جناب آقای مهدوی کنی یک نمونه از - به قول ایشان - ایرادهایی را که به امام گرفتم و برخلاف حق و حقیقت بوده است، ارائه میدادند. یا بخشی از نقدهای خلاف واقعی را که به بعضی ارگانها داشته ام - و در رسانه ها منتشر شده است - یادآور میشدند، آیا به نظر ایشان مسئولین ارگانهای مورد نظرشان از پیامبراکرم (ص) و حضرت امیر(ع) بالاتر بودند؟
اینجانب علاوه بر اینکه در انقلاب و تأسیس نظام نقش بسزایی داشتم و طبعا در کارهای خلاف نیز سهیم و شریک محسوب میشدم، به واسطه عنوان قائم مقامی رهبری که مردم به من داده بودند و خبرگان آن را تصویب و تأیید کرده بودند، خودم را در مقابل خدا و مردم مسئول میدانستم و سکوت و بی تفاوتی در برابر تندرویها و کارهایی که آنها را خلاف شرع و خلاف مصلحت اسلام و انقلاب میدیدم و تضییع حقوق و اوضاع زندانها و زندانیها و اعدامها و مصادره های غیرشرعی و بردن آبروی افراد مختلف را حرام میدانستم و به همین جهت در آن مقطع برای اصلاح امور