محقق بزرگوار آیت الله حاج شیخ محمدحسین اصفهانی طاب ثراه در حاشیه مکاسب (ص 214) فرموده است: "فقیه از آن جهت که فقیه است فقط در استنباط احکام شرعی اهل نظر است نه سایر اموری که مربوط است به اداره امور بلاد و حفظ مرزها و تدبیر شئون دفاع و جهاد و امثال اینها، پس معنا ندارد که این گونه امور به فقیه واگذار شود."
نکته ششم: هرچند خود اینجانب در تدوین قانون اساسی اول نقش بسیاری داشتم ولی اولا: در آن زمان موقعیت خاص و نفوذ معنوی آیت الله خمینی (ره) به عنوان مرجع عام و رهبر انقلاب و بنیانگذار جمهوری اسلامی مطرح بود، و با توجه به مظالم و جنایات رژیم سابق و سوءاستفاده های آنان از قدرت همه سعی میکردیم اهرمهای قدرت کشور در اختیار معظم له قرار گیرد تا مبادا از آنها سوءاستفاده شود و شأن ایشان را نیز بالاتر از ریاست قوه مجریه میپنداشتیم، و در نتیجه تضاد موجود در قانون اساسی به وجود آمد و رهبری با داشتن اختیارات خاصی از ریاست جمهوری تفکیک شد، و ما هم سابقه و تجربه قانونگذاری نداشتیم، لیکن امروز در اثر تجربه متوجه این تضاد شده ایم.
و ثانیا: "ولایت مطلقه" در قانون اساسی اول مطرح نبود ولی در اواخر عمر معظم له از ناحیه ایشان دستور بازنگری قانون اساسی صادر گردید، و در روزهای مصادف با رحلت ایشان کلمه "مطلقه" بر ولایت فقیه اضافه شد، و جمع بسیاری از جمله اینجانب به آن رأی ندادیم. لیکن آقایان بر آن اصرار دارند و در نتیجه در همه کارها دخالت میکنند بدون این که پاسخگو باشند، و از این طریق رئیس قوه مجریه را خلع سلاح کرده اند.
خداوند در سوره شوری در توصیف مؤمنین فرموده است: (و امرهم شوری بینهم) (امور آنان با مشورت بین خودشان انجام میشود). و در سوره آل عمران در خطاب به پیامبر عظیم الشأن خود - با مقام عصمتی که داشت -