مسلط بر آنها نیستی، پس به وسیله قرآن یادآوری کن کسانی را که از وعده عذابم میترسند".
پس کسانی که در مرتبه ای دون شأن آن حضرت قرار دارند، به طریق اولی دارای چنین سلطه قاهرانه نیستند. با زور و چماق نه دین تقویت میشود و نه حاکمیت ثبات پیدا میکند. بدیهی است "ولایت فقیه" به آن معنایی که اشاره شد به حسب مقاطع و شرایط متفاوت در اشکال مختلفی قابل تصویر و تحقق است؛ آنچه تاکنون به عنوان ولایت فرد یا افراد فقیه در نظریات علمی مطرح بوده است، با ملاحظه شرایط و ساختار جامعه پیشین و بساطت و سذاجت آن و مقبولیت حاکمیت فردی در انظار مردم بوده است.
و میتوان گفت: اگر همراه با تکامل و رشد مذهبی و سیاسی جامعه شرایطی نو پیش بیاید به طوری که جامعه دینی بتواند توسط نخبگان و فرهیختگان آگاه به اسلام و احزاب متعهد و مسلمان و طرق دیگر مانند تصویب قوانین مشروع و محدود کردن قدرت حاکمان، حاکمیت را وادار به اجرای احکام شریعت نماید، در این صورت هدف اساسی و اصلی از ولایت فقیه تأمین گردیده است. گفتنی است: "ولایت فقیه و حاکمیت آن" به نظر اینجانب و نیز مطابق با آنچه در قانون اساسی است، امری مردمی و مشروعیت آن مستند به آرا و انتخاب عرف و اکثریت مردم است؛ و بر اساس این مبنا مردم که صاحبان واقعی حکومت اند میتوانند با در نظر گرفتن احکام اسلام، قدرت حاکمه را به هر شکل و شمایلی که مصالح آنان را برآورده ساخته و منافی با اهداف شرع هم نباشد محدود نمایند، و این امر هیچ محذور عقلی یا شرعی در پی ندارد. آنچه مشروع نیست آن است که یک جامعه و عرف متشرع که اسلام را به عنوان مکتب الهی برای خود پذیرفته است پذیرا یا تثبیت کننده حاکمیت فرد یا سیستمی باشد که مستبدانه برخلاف احکام شرع مبین حکمرانی کند و هیچ کس حق اعتراض نداشته باشد.