هیچ وقت دین نگفته است تنها مردها صاحب حق اند و زنها از این حق محرومند، اگر زنها تخصص های لازم را در جامعه دارند آنها هم حق دارند در امور مورد نیاز وارد شوند. مثلا همین فقه و مرجعیت، اگر زنی پیدا شد که فقیه بود میتواند فتوی دهد، میتواند مرجع تقلید باشد، مانند دیگر تخصص ها که حتی از سوی مردها به زنان رجوع میشود. اگر واقعا زن توان اداره جامعه را داشته باشد - چنان که برخی زنها الان در رده های مدیریتی از مردها بهتر کار کرده اند - چه اشکالی دارد آنها انتخاب شوند؟ ولی در قضاوت و حاکمیت در درجه بالا، تصدی زنها محل اشکال است. در این رابطه میتوان به فصل دهم از کتاب "دراسات فی ولایة الفقیه" ج 1، ص 335 مراجعه نمود.
ولی راجع به ارث زنها که نصف مردهاست چه میگویید؟ آیا این یعنی رعایت حقوق زن ؟
این سؤال برای خیلی ها مطرح است، من لازم است در این رابطه کمی توضیح دهم. هم زن توان کار دارد و هم مرد، و هر دو صاحب عقل و شعورند، ولی عملا این زن است که خانه داری میکند، بارداری را تحمل میکند و فرزند از او متولد میشود و تربیت بچه ها را او انجام میدهد. که این هم ناشی از این است که طبیعت زن و مرد از بسیاری جهات تفاوت اساسی دارد. زن مظهر عواطف و احساسات است و بچه بیش از همه چیز به محبت و عاطفه نیاز دارد. از طرف دیگر زن وقتی شوهر میکند از طرف مرد مهر به وی اعطا میشود. مرد علاوه بر مهریه که به زن میدهد مخارج خانه را هم به دوش دارد در حالی که زندگی و بچه ها متعلق به هر دو میباشد، ولی مرد مخارج زندگی را به عهده دارد و زن در خانه یک مصرف کننده بیش نیست، مرد تولید میکند و زن مصرف میکند. مرد هم به همان اندازه مصرف میکند نه بیشتر. با این حال زن 3.1 به ارث میبرد و 3.2 از آن مرد است. مرد باید روی این 3.2 کار تولیدی انجام دهد و از آن علاوه بر مخارج خود هم خرج بچه ها را بدهد و هم مخارج زن را. در صورتی که زن آن 3.1 متعلق به خودش را در زندگی مشترک خرج نمی کند بلکه مخصوص خودش میباشد. پس در مرحله مالکیت 3.2 به مرد میرسد و 3.1 به زن، ولی در مرحله مصرف 3.1 مال که نصف مال