صفحه ۳۵۴

هیچ وقت دین نگفته است تنها مردها صاحب حق اند و زنها از این حق محرومند، اگر زنها تخصص های لازم را در جامعه دارند آنها هم حق دارند در امور مورد نیاز وارد شوند. مثلا همین فقه و مرجعیت، اگر زنی پیدا شد که فقیه بود می‎تواند فتوی دهد، می‎تواند مرجع تقلید باشد، مانند دیگر تخصص ها که حتی از سوی مردها به زنان رجوع می‎شود. اگر واقعا زن توان اداره جامعه را داشته باشد - چنان که برخی زنها الان در رده های مدیریتی از مردها بهتر کار کرده اند - چه اشکالی دارد آنها انتخاب شوند؟ ولی در قضاوت و حاکمیت در درجه بالا، تصدی زنها محل اشکال است. در این رابطه می‎توان به فصل دهم از کتاب "دراسات فی ولایة الفقیه" ج 1، ص 335 مراجعه نمود.

ولی راجع به ارث زنها که نصف مردهاست چه می‎گویید؟ آیا این یعنی رعایت حقوق زن ؟

این سؤال برای خیلی ها مطرح است، من لازم است در این رابطه کمی توضیح دهم. هم زن توان کار دارد و هم مرد، و هر دو صاحب عقل و شعورند، ولی عملا این زن است که خانه داری می‎کند، بارداری را تحمل می‎کند و فرزند از او متولد می‎شود و تربیت بچه ها را او انجام می‎دهد. که این هم ناشی از این است که طبیعت زن و مرد از بسیاری جهات تفاوت اساسی دارد. زن مظهر عواطف و احساسات است و بچه بیش از همه چیز به محبت و عاطفه نیاز دارد. از طرف دیگر زن وقتی شوهر می‎کند از طرف مرد مهر به وی اعطا می‎شود. مرد علاوه بر مهریه که به زن می‎دهد مخارج خانه را هم به دوش دارد در حالی که زندگی و بچه ها متعلق به هر دو می‎باشد، ولی مرد مخارج زندگی را به عهده دارد و زن در خانه یک مصرف کننده بیش نیست، مرد تولید می‎کند و زن مصرف می‎کند. مرد هم به همان اندازه مصرف می‎کند نه بیشتر. با این حال زن 3.1 به ارث می‎برد و 3.2 از آن مرد است. مرد باید روی این 3.2 کار تولیدی انجام دهد و از آن علاوه بر مخارج خود هم خرج بچه ها را بدهد و هم مخارج زن را. در صورتی که زن آن 3.1 متعلق به خودش را در زندگی مشترک خرج نمی کند بلکه مخصوص خودش می‎باشد. پس در مرحله مالکیت 3.2 به مرد می‎رسد و 3.1 به زن، ولی در مرحله مصرف 3.1 مال که نصف مال

ناوبری کتاب