آقای خاتمی در "نامه ای برای فردا" و نیز در بسیاری از سخنرانی ها و مصاحبه های خود سعی کرده اند علت یا علل این ناکامی را تشریح نمایند، ولی به نظر اینجانب بیانات ایشان تاکنون قانع کننده نمی باشد. ایشان در این رابطه چند محور را مطرح و مورد تأکید قرار داده اند:
1 - ایشان فرهنگ استبداد زدگی ملت ما را مطرح میکنند و این که سالها وقت باید صرف شود تا این فرهنگ غلط از بین برود. در وجود فرهنگ استبدادزدگی بحثی و اختلافی نیست، اما سخن این است که چرا ما در عمل به این فرهنگ مشروعیت میدهیم ؟ چرا ما در عمل تسلیم خواسته های متولیان این فرهنگ شدیم ؟ و چرا به جای این که با توکل به خدای متعال و اعتماد به نفس تسلیم رضای خدا و خواسته مردم شویم، در هر فرصتی که پیش آمد سرانجام راضی نمودن متولیان فرهنگ استبدادزدگی را ترجیح دادیم ؟
بدیهی است در چنین فضایی استبداد به خود مشروعیت قانونی میدهد و به دنبال آن خواسته های ناشی از فرهنگ استبداد زدگی شکل قانونی به خود میگیرد و قهرا زور و خشونت نیز عملا قانونی میگردد. انسان اگر - فرضا - در برابر قدرتها توان مقاومت نداشته باشد، انتظار میرود حداقل توجیه گر و مجری مظالم و کارهای خلاف آنان نباشد و یا با سکوت خود روی آنها صحه نگذارد.
2 - ایشان در نامه اخیر خود و در جاهای دیگر گفته اند: "باید این پندار غلط را از ذهن خود بزداییم که برای رهایی باید منتظر قهرمان بود."
کسی نگفته است که مردم ما منتظر آمدن قهرمانی از غیب و رها نمودن آنان از وضعیت کنونی میباشند؛ بلکه بحث این است که مردم ما در جریان اصلاحات کار خود را به بهترین وجه انجام دادند، و با آن همه تلاش و تبلیغات مسموم و انحرافی جناح مخالف اصلاحات، دو مرتبه به صحنه آمدند و رأی چشم گیری دادند، و در هر فرصتی که پیش میآمد از شعارهای اصلاحات و شخص ایشان پشتیبانی