و باز در قرآن کریم میخوانیم: (و لاتطیعوا امر المسرفین، الذین یفسدون فی الارض و لایصلحون) (سوره شعراء، آیات 151 و 152).
فرمان اسرافکاران را که مفسدند و مصلح نیستند اطاعت نکنید؛ هرکس از مرز حق تجاوز کند فاسق و مسرف است، و اطاعت دستورات او جایز نیست، پس طبعا صلاحیت حاکمیت ندارد؛ برای اطلاع مفصل نسبت به شرائط حکام میتوان به کتاب نامبرده مراجعه نمود.
و بالاخره از مراجعه به کتاب و سنت و ابواب مختلف فقه به دست میآید که حاکمیت جزء بافت اسلام است، و اسلام منهای حاکمیت و سیاست غلط است. و اینکه میبینیم گاهی از نام دین سوءاستفاده میشود و یا رفتار حاکمیت برخلاف موازین اسلامی میباشد دلیل بر جدائی دین از سیاست نمی شود، باید جلوی سوءاستفاده ها و خلافکاریها را گرفت.
3 - حاکم انتخاب شده باید در چهارچوب دستورات و مقررات، کشور و ملت را اداره نماید و حق استبداد و تکروی ندارد؛ و حتی پیامبراکرم (ص) و ائمه معصومین (ع) نیز ولایت مطلقه و نامحدود نداشتند، و بر اساس دستورات خدا حکومت میکردند، ولی مطلق فقط خداست که خالق و مالک تار و پود ماست و او هم عادل است و بر اساس مصالح و مفاسد عمل میکند.
در قرآن کریم میخوانیم: (ان الحکم الا لله یقص الحق و هو خیر الفاصلین) (سوره انعام، آیه 57) حکم و فرمان مخصوص خداست، او حق را بیان میکند، و او بهترین جداکننده حق از باطل است.
و در خطاب به پیامبر(ص) فرموده است: (فاحکم بینهم بما انزل الله) (سوره مائده، آیه 48) بین مردم به آنچه خدا نازل فرموده است حکم کن.
و در رابطه با آن حضرت فرموده است: (و ماینطق عن الهوی ان هو الا وحی یوحی) (سوره نجم، آیات 3 و 4) او از روی دلخواه سخن نمی گوید، آنچه میگوید وحی خداست.
احکام حکومتی رسول خدا(ص) و ائمه معصومین (ع) نیز چیزی جز تطبیق احکام کلی خدا بر مصادیق خاصه، و یا ترجیح برخی از احکام بر برخی دیگر در موارد تزاحم احکام و ملاکها نبوده است؛ و خود آن بزرگواران شارع و مقنن نبودند.