صفحه ۴۸۸

بعد از شکست جبهه احد از جبهه فرار کردند و پیامبر را با عده بسیار اندک رها کردند، و برخی با کفار هم صدا شدند و پیامبر را عامل شکست و کشته شدن دوستانشان معرفی نمودند. (در این جنگ حدود هفتاد نفر از مسلمین به شهادت رسیدند.) آیه 156 سوره آل عمران در ابتدا خطاب به همین مردم می‎گوید: (یا ایها الذین آمنوا لاتکونوا کالذین کفروا و قالوا لاخوانهم اذا ضربوا فی الارض او کانوا غزی لو کانوا عندنا ما ماتوا و ما قتلوا لیجعل الله ذلک حسرة فی قلوبهم و الله یحیی و یمیت و الله بما تعملون بصیر.)

حتی از آیه 161 سوره آل عمران استفاده می‎شود که تعدادی از مردم بعد از شکست احد پیامبر(ص) را نیز به خیانت در غنائم متهم کردند؛ تا آنجا که خداوند از او دفاع می‎کند و می‎فرماید: (و ماکان لنبی أن یغل، و من یغلل یأت بما غل یوم القیامة، ثم توفی کل نفس ما کسبت و هم لا یظلمون.)

این عده مسأله دار نسبت به پیامبر را می‎توان به اصطلاح امروز از مخالفین سیاسی حضرت به حساب آورد؛ زیرا آنان به شیوه و سیاست و تصمیم گیری پیامبر اعتراض داشتند. ولی با این حال در آیه 159 همین سوره خداوند به پیامبر دستور می‎دهد از آنان گذشت کند و حتی با آنان در امور سیاسی اجتماعی مشورت نماید: (فبما رحمة من الله لنت لهم ولو کنت فظا غلیظ القلب لانفضوا من حولک فاعف عنهم و استغفرلهم و شاورهم فی الامر.)

4 - در غزوه بنی المصطلق، دلو غلام عمر با دلو یکی از انصار هنگام برداشت آب به هم آمیخت و غلام عمر بر دست انصاری زد، آن فرد از این عمل غلام برآشفت و انصار را فراخواند؛ و در این جریان عبدالله بن ابی گفت: از ماست که بر ماست، نباید مکیان را به خود راه می‎دادیم، و اگر به مدینه بازگردیم: "لیخرجن الاعز منها الاذل"؛ که صریحا شعار براندازی و اخراج مسلمانان از مدینه بود. ولی پیامبراکرم (ص) به جای دستگیری و محاکمه و مجازات او به عنوان برانداز، کاروان را حرکت داد و حدود بیست و چهار ساعت آنان را راه برد تا پس از فرود آمدن همه به خواب روند و آن گفتگو را فراموش کنند. و هنگامی که کاروان به نزدیکی مدینه رسید، پسر عبدالله بن ابی نزد پیامبر(ص) آمد و عرض کرد: اگر بناست پدرم را بکشید، مرا متکفل قتل او قرار دهید؛ ولی حضرت فرمودند: "... بل نترفق به و نحسن صحبته ما بقی معنا." (سیره ابن هشام، ج 3، ص 305؛ و تفسیر مجمع البیان، تفسیر سوره منافقین)

ناوبری کتاب