بعد از شکست جبهه احد از جبهه فرار کردند و پیامبر را با عده بسیار اندک رها کردند، و برخی با کفار هم صدا شدند و پیامبر را عامل شکست و کشته شدن دوستانشان معرفی نمودند. (در این جنگ حدود هفتاد نفر از مسلمین به شهادت رسیدند.) آیه 156 سوره آل عمران در ابتدا خطاب به همین مردم میگوید: (یا ایها الذین آمنوا لاتکونوا کالذین کفروا و قالوا لاخوانهم اذا ضربوا فی الارض او کانوا غزی لو کانوا عندنا ما ماتوا و ما قتلوا لیجعل الله ذلک حسرة فی قلوبهم و الله یحیی و یمیت و الله بما تعملون بصیر.)
حتی از آیه 161 سوره آل عمران استفاده میشود که تعدادی از مردم بعد از شکست احد پیامبر(ص) را نیز به خیانت در غنائم متهم کردند؛ تا آنجا که خداوند از او دفاع میکند و میفرماید: (و ماکان لنبی أن یغل، و من یغلل یأت بما غل یوم القیامة، ثم توفی کل نفس ما کسبت و هم لا یظلمون.)
این عده مسأله دار نسبت به پیامبر را میتوان به اصطلاح امروز از مخالفین سیاسی حضرت به حساب آورد؛ زیرا آنان به شیوه و سیاست و تصمیم گیری پیامبر اعتراض داشتند. ولی با این حال در آیه 159 همین سوره خداوند به پیامبر دستور میدهد از آنان گذشت کند و حتی با آنان در امور سیاسی اجتماعی مشورت نماید: (فبما رحمة من الله لنت لهم ولو کنت فظا غلیظ القلب لانفضوا من حولک فاعف عنهم و استغفرلهم و شاورهم فی الامر.)
4 - در غزوه بنی المصطلق، دلو غلام عمر با دلو یکی از انصار هنگام برداشت آب به هم آمیخت و غلام عمر بر دست انصاری زد، آن فرد از این عمل غلام برآشفت و انصار را فراخواند؛ و در این جریان عبدالله بن ابی گفت: از ماست که بر ماست، نباید مکیان را به خود راه میدادیم، و اگر به مدینه بازگردیم: "لیخرجن الاعز منها الاذل"؛ که صریحا شعار براندازی و اخراج مسلمانان از مدینه بود. ولی پیامبراکرم (ص) به جای دستگیری و محاکمه و مجازات او به عنوان برانداز، کاروان را حرکت داد و حدود بیست و چهار ساعت آنان را راه برد تا پس از فرود آمدن همه به خواب روند و آن گفتگو را فراموش کنند. و هنگامی که کاروان به نزدیکی مدینه رسید، پسر عبدالله بن ابی نزد پیامبر(ص) آمد و عرض کرد: اگر بناست پدرم را بکشید، مرا متکفل قتل او قرار دهید؛ ولی حضرت فرمودند: "... بل نترفق به و نحسن صحبته ما بقی معنا." (سیره ابن هشام، ج 3، ص 305؛ و تفسیر مجمع البیان، تفسیر سوره منافقین)