و اعتقاد قلبی دارند و شرعا او را واجب الاطاعة و جانشین پیامبر(ص) و ائمه معصومین (ع) میدانند؛ و این روش هم مطابق حکم عقل و سیره عقلاست زیرا جاهل در هر فن به اهل خبره و کارشناس آن فن مراجعه میکند، و هم کتاب و سنت بر آن دلالت دارند چنانکه در جای خود بیان شده است. (دراسات فی ولایة الفقیه، ج 2، ص 86 عربی؛ ج 3، ص 155 فارسی)
و این اعتقاد در اعماق قلوب شیعیان متعهد نفوذ دارد، اگر مرجع واحد در یک زمان وجود داشته باشد افکار و قلوب همه مردمی که به نحوی به دین و معنویات علاقه دارند به او متوجه میباشد، و اگر هم متعدد باشند بالاخره قلوب مردم علاقه مند طبعا متوجه آنان خواهد بود به گونه ای که هر جمعی مرجع تقلید خود را ممتاز و او را قائد دینی و جانشین امام معصوم (ع) میداند، و مردم برای شناخت مرجع تقلید و رهبر دینی خود معیارهایی دارند که از راه تعلیمات آزاد و تبلیغات طبیعی و متناسب با درک اشخاص آنها را آموخته اند؛ و از راه تحمیل ارگانهای دولتی و تبلیغات غیرطبیعی کمتر اعتقاد قلبی برای مرجعیت به دست میآید، بلکه نتیجه معکوس دارد؛ و همه میدانیم که شخص پیامبراکرم (ص) و همچنین امیرالمؤمنین (ع) هم مرجع و رهبر دینی مسلمین بودند و هم رهبر سیاسی آنان، چنانکه حضرت حجة بن الحسن العسکری (عج) نیز پس از ظهور چنین خواهند بود، ان شاءالله.
و بالاخره عظمت مقام و نفوذ معنوی مرجعیت دینی در همه اعصار بخصوص نزد شیعه امامیه قابل انکار نیست، و همواره در عصر غیبت حضرت ولی عصر(عج) مقام مرجعیت حافظ کیان و عظمت شیعه بوده است. مرحوم آیت الله العظمی حاج میرزا حسن شیرازی (اعلی الله مقامه) در قضیه معروف تنباکو با حیثیت مرجعیت و مقبولیت عامه خود حتی در کاخ شاه قاجار نفوذ داشت و سیاست استعماری انگلیس را شکست داد، و مرحوم امام خمینی (طاب ثراه) نیز با حیثیت مرجعیت خود با شرایط خاص زمانی توانست انقلاب اسلامی را به پیروزی برساند؛ بنابراین جداکردن رهبری نظام از مقام مرجعیت و رهبری دینی کار صحیحی نبوده، و در حقیقت پشتیبانی ایمانی و اعتقادی مردم از رهبری سیاسی گرفته شده، و مردم گرفتار یک نحو