وزرا و همکاران رئیس جمهور برخلاف قانون و ظلم نسبت به ملت خواهد بود؛ و اختیارات مقام رهبری منحصر خواهد بود در اموری که برای او مشخص شده، البته برخی از اختیارات او مانند نصب ائمه جمعه مثلا - چون جنبه دینی داشته نه سیاسی محض - ذکر نشده است.
و به بیانی دیگر:
اگر ما - فرضا - از نظر تئوری و بحث مدرسه ای، ولایت مطلقه فقیه را - مطابق تفسیر آقایان - بپذیریم ولی در محیط و جو امروز که مردم نوعا دارای رشد فکری و شعور سیاسی میباشند و با جهان خارج ارتباط دارند و آزادیهای سیاسی کشورهای جهان را مشاهده میکنند، نادیده گرفتن آرا و نظریات مردم و سلب آزادیهای سیاسی از آنان و اصرار بر ولایت مطلقه فقیه و لزوم تسلیم همه اقشار در برابر نظر یک فرد غیرمعصوم جائزالخطا، موجب زدگی و عصیان آنان میشود، و از آن به استبداد تعبیر میشود؛ و برحسب منقول از مرحوم آیت الله نائینی (ره): "استبداد دینی بدتر از استبداد سیاسی است".
در نتیجه اصل هدف که اسلامیت نظام است نیز با خطر مواجه میشود، کل شئ تجاوز عن حده انعکس الی ضده.
پس در این شرایط لازم است همین گونه که قانون اساسی میگوید احزاب سیاسی آزاد باشد و با حفظ موازین اسلامی اداره کشور به خود مردم سپرده شود، و از طریق نظارت رهبر فقیه اسلامیت نظام تضمین گردد، و کار به جایی نرسد که احساس شود بین ولی فقیه و رئیس جمهور و دولت منتخب مردم یک نحو تضاد و تعارض وجود دارد، و چنانچه مردم حکومت و قدرت را مولود آرا خود بدانند طبعا پشتیبان آن خواهند بود، و این امر موجب قدرت و عظمت دولت خواهد گردید، و در روابط بین الملل به نفع اسلام و کشور میباشد.
در اصل نهم قانون اساسی میخوانیم: "هیچ مقامی حق ندارد - به نام حفظ استقلال و تمامیت ارضی کشور - آزادیهای مشروع را هرچند با وضع قوانین و مقررات سلب کند." و بالاخره تضییع حقوق مردم از گناهان نابخشودنی است.
با وضع پیچیده سیاست در دنیای امروز و با رشد سیاسی ملتها و ارتباطات جهانی