همچنین اقرار باید از روی اراده و اختیار و یقین و بدون هرگونه القایی باشد، لذا اقراری که در اثر تلقین های مکرر بازجو در یک فضای خاص روحی، و یا مثلا در اثر هیپنوتیزم یا خوراندن داروهای خاص از زندانی گرفته میشود، از نظر شرع و قانون هیچ گونه اعتباری ندارد و مرتکب آن مجرم است.
[ اقرار علیه دیگری نافذ نیست ]
و اما اقرار و اعتراف شخص بر علیه دیگری در هیچ حالی حتی اگر از روی اکراه و ترس یا تلقین و مانند آن نباشد، نافذ و معتبر نخواهد بود؛ و هیچ محکمه صالحی نمی تواند کسی را با اقرار و اعتراف دیگری بازداشت و یا محکوم نماید. مگر اینکه شهادت دو مرد عادل با شرایط آن در میان باشد.
اما در مورد گرفتن اقرار برای امر مجهول، چنانچه از روی تهدید یا فشار روحی و یا تعزیر باشد، نه برای محکومیت اقرارکننده اعتبار دارد و نه اساسا شرع مقدس چنین اجازه ای داده است.
ممکن است گفته شود اگر قاضی واجد شرایط تشخیص داد که کسی مطالب مهمی را میداند که در راستای مصالح نظام اسلامی یا حفظ حقوق لازم المراعات قرار دارد و از اظهار آنها خودداری میکند، در این صورت میتواند آن شخص را مورد تعزیر یا تهدید و فشار قرار دهد زیرا اظهار آن مطالب بر او واجب و ترک آن حرام میباشد، و طبعا برای ترک واجب مستحق تعزیر خواهد بود؛ لکن این بیان از دو جهت مورد اشکال است:
1 - اساس این سخن بر حجت بودن علم قاضی استوار است، و این مسأله محل اختلاف میباشد.
2 - اینکه قاضی باید این معنا را احراز کند که شخص مورد نظر نیز اظهار آن مطالب را بر خودش واجب میداند و از روی عناد با حق آنها را کتمان میکند، تا بتواند به خاطر ترک واجب او را تعزیر نماید؛ و احراز این موضوع برای قاضی ممکن نیست، زیرا او نمی تواند از ضمیر آن شخص نسبت به این امر مطلع شود.