و ثالثا: مهمترین فارق در این زمینه آن است که مجلس سنا در کشورهایی که نظام دو مجلسی دارند در عرض مجلس اول به امر قانون گذاری میپردازد و هر دو مجلس دارای اختیاراتی تقریبا برابر میباشند، در حالی که مهمترین وظیفه مجمع مورد اشاره ما داوری میان دو نهاد مجلس و شورای نگهبان در تشخیص مصادیق عناوین ثانویه (مصالح و مفاسد متغیر) است.
البته مجمع مذکور علاوه بر داوری میان مجلس و شورای نگهبان میتواند به لحاظ تخصص و سابقه کار نظر خود را در لوایح مطروحه در مجلس شورا ارائه دهد و آنان را در تهیه قوانین یاری نماید، ولی بالاخره وظیفه قانون گذاری بر عهده مجلس شورا و شورای نگهبان میباشد، و در صورت اختلاف آنان نظر این مجمع معتبر است.
و نیز مجمع مذکور میتواند در اموری که به رهبری مربوط است برای او نقش مشاور را داشته باشد، و نظر مشورتی اکثریت آنان الزاما مورد عمل رهبری قرار گیرد. بدیهی است مردم هنگام انتخاب رهبر حق دارند شرط فوق را در عقد بیعت با او مورد توجه و تأکید قرار دهند. یادآور میشوم که مشاور بودن مجمع فوق برای رهبری مبتنی است بر نظریه تمرکز قوا و دادن اختیارات فراوان به رهبری.
اما بنابر نظریه تفکیک قوا و پخش قدرت رهبری در قوای دیگر و حصر وظیفه و اختیارات او در آنچه قانون برای او مشخص نموده، و یا ادغام رهبری و ریاست قوه مجریه در یکدیگر با رعایت شرایطی که در آن دو معتبر است، طبعا مجمع فوق میتواند برای رئیس قوه اجرایی (رئیس جمهور) همین نقش را ایفا نماید، به ویژه در تعیین مناصب مهمی همچون فرماندهان عالی رتبه نظامی و انتظامی یا تصمیم گیریهای مهم نظام که مربوط به منافع ملی میگردد و در حوزه قدرت رئیس جمهور میباشد.
[ خلاصه ای از نظریه جدید تفکیک قوای سه گانه در حاکمیت دینی ]
اینجانب نظریه جدید خود، یعنی تفکیک قوای سه گانه در حاکمیت دینی را - که البته بر اساس همان مبنای سابق یعنی "نظریه انتخاب" پایه ریزی شده است -