حصر مرجع تقلید رویدادی بود که در تاریخ ما سابقه ای نداشت. رژیم هایی که سر ستیز با دیانت و روحانیت داشتند نیز با مرجعیت چنین نکردند و این عمل در کارنامه اعمال عاملان آن ثبت شد. از این پس هرگاه گفته شود نخستین بار چه کسانی یک مرجع تقلید را بدون هیچ منطق قضایی، حقوقی، اخلاقی و دینی و به مجرد نصیحت و تذکرات خیرخواهانه سالها در خانه خویش بازداشت کرده و بسیاری از اموال و وسائل و کتابها و نوارهای درسی او را به یغما بردند و حسینیه و محل دفتر وی را اشغال نمودند، پاسخ چیست ؟ حصری که اکنون 5 سال از آن میگذرد و محدودیت ها و محرومیت های آن به مراتب بیش از یک زندانی رسمی است. اگر زندانیان میتوانند مطابق آئین نامه زندان با بستگان درجه یک و دو و بعضا با دوستان خویش ملاقات کنند، او حتی از دیدار دامادها و خویشان نزدیک خویش نیز ممنوع است ! اگر زندانیان با جمعی وسیع دربندند و از امکانات مختلف زندان استفاده میکنند و یا به مرخصی میروند، او سالهاست که در چاردیواری کوچک خانه مسکونی اش اسیر است و...
آری، دوران حصر مرجعیت دینی از نقاط تاریک و در عین حال روشن انقلاب اسلامی ایران است. تاریک برای آنان که خود را در هاله ای از تقدس میپیچند و انتقاد و نصیحت را برنمی تابند و برافروخته میشوند، حریم آزادی بیان و علما و روشنفکران را پاس نمی دارند و با بهره گیری ابزاری از دین، آزادی خواهان و رجال دین و سیاست را به بند میکشند.
ولی همین دوران از جهاتی نیز روشن و پرافتخار است. افتخارآمیز برای آنان که در عقیده خویش استوار ماندند، دین را ملعبه سیاست نساختند، مدافع حریم مرجعیت، آزادی بیان و حقوق انسانها بودند و زندانها و محرومیتها را با آغوش باز پذیرا گشتند تا آزادی و اصلاحات در این دیار تحقق یابد. افتخارآمیز برای او که پس از سپری کردن سالها زندان و تبعید و شکنجه در روزگار پهلوی برای نفی دیکتاتوری، پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز به خاطر استواری بر آرمانهای آزادیخواهانه انقلاب همچنان سختی ها و مرارت ها را با بردباری و ایستادگی پذیرا شد، ناسپاسی ها دید، دشنام ها شنید و در خانه اش زندانی شد، دامادها و فرزند جانباز او مدتهای مدید در سلولهای انفرادی به اسارت درآمدند و بسیاری از شاگردان و علاقه مندانش نیز رهسپار زندان گردیدند، و او این همه را نیز تحمل کرد و هیچ امتیازی به اقتدارگرایان نداد.