در این اثناء یک روز مرا با لباس زندان به دادگاه تجدیدنظر بردند و حکم ده سال زندان تأیید شد. آقایان دیگر قبلا محکوم شده بودند، و پس از مدتی آقایان گرامی و کروبی و معادیخواه را نیز به جمع ما اضافه کردند، که همه ما را به بالای بند یک اوین منتقل کردند و بتدریج افراد دیگری از روحانی و غیر روحانی اضافه میشدند و بالاخره من حدود سه سال با مرحوم آیت الله طالقانی و آقایان دیگر در بند یک اوین بودیم و در قسمت پایین آن کمونیستها بودند، و طبعا هنگام هواخوری و قدم زدن همه با هم بودیم و مرحوم طالقانی با آنان آشنا بود و گاهی با آنان قدم میزد و به امید جذب آنان با آنها برخورد مسالمت آمیز داشتند. ایشان مردی متعبد، مبارز، مقاوم، با اخلاق، خوش برخورد، باعاطفه و دلسوز برای همه بود، آشنایی و انس زیادی با قرآن داشت و بیشتر مطالعاتش روی قرآن بود(اعلی الله مقامه). و در مدت زندان با اصرار آقایان، من متصدی اقامه جماعت بودم، و چندین هفته نیز نماز جمعه اقامه نمودم که از طرف رئیس زندان جلوگیری شد؛ و چون کتاب با خود نداشتیم بحثهای علمی و تفسیری و فقهی را از حفظ مطرح میکردیم تا اینکه اجازه آوردن کتاب دادند. مرحوم آیت الله طالقانی تفسیر قرآن، و من اسفار و طهارت تدریس میکردم و افراد نوعا شرکت میکردند.
برحسب معمول زندان، گرفتن غذا و آماده کردن و شستن ظرفها و نظافت به نوبت انجام میشد و مرحوم آقای طالقانی به لحاظ موقعیت و سن از کارها معاف شده بود و پاک کردن سبزی به ایشان محول میشد، یک روز از روی مزاح گفتند: "شما مشکل ترین کار را به من محول کردید"، و من گفتم: "مرحوم حاج میرزا علی شیرازی نقل میکرد که جمعی در سفر کارها را بین خود تقسیم کردند و فوت کردن آتش را به فردی "افلح" یعنی لب شکافته واگذار نمودند، پس او گفت: شما گشتید مشکل ترین کار را به من دادید". ولی انصافا آقای طالقانی حق داشت چون کارهای دیگر هر روز نبود ولی سبزی پاک کردن هر روزه بود.
مرحوم آقای طالقانی معمولا قبل از اذان صبح برای نماز شب برمی خاست. هنگامی که از ناحیه دولت ساعت را به جلو بردند ایشان به عنوان مخالفت با رژیم ساعتش را تغییر نداد، من یک شب بدون توجه ایشان ساعتشان را جلو کشیدم، ایشان برحسب عادت پاشدند و نماز شب و سپس نماز صبح را خواندند و خواستند