میروند، قهرا نیازمند غذا و استراحت میباشیم.
آری، ما در اثر اشتغال به بحث علمی کم کم از توجه به غذا و گردش و استراحت بازماندیم، فعلا بجاست مقدمات تهیه غذا را فراهم کنیم."
پس از فراهم کردن مقدمات و پیش از مهیا شدن غذا و صرف آن ناصر وضو گرفت و به نماز ایستاد. پس از نماز و دعا و سپس خوردن غذا کمی استراحت کردند و کم و بیش چرتی هم زدند و گفتگو از سر گرفته شد.
منصور: "منظور شما از نمازخواندن چه بود؟! فرضا ما وجود خدا را پذیرفتیم، خدایی که به گفته شما کامل و بی نیاز است چه نیازی به نماز من و شما دارد، آیا این عمل بیهوده نیست ؟"
ناصر: "نماز یکی از ارکان و پایه های مهم اسلام است، و در ادیان گذشته نیز نماز از واجبات و وظایف مهم بوده است. امیدوارم در آینده در جای مناسبی گفتگویی راجع به نماز داشته باشیم."
منصور: "شما در سخنان گذشته خود راجع به وجود مجرد از ماده و زمان و مکان سخن گفتید، و علاوه بر خدای جهان، روح و روان انسان را نیز از مجردات شمردید، خوشوقت میشوم اگر در این خصوص از شما توضیحاتی بشنوم."
ناصر: "پیش از وارد شدن در جواب، ناچارم به عنوان مقدمه به چند نکته راجع به قوا و نیروهای ادراکی و تحریکی انسان اشاره کنم: