صفحه ۵۲

هر حقیقتی اگر صرف و خالص باشد و با ضد خود آمیخته نباشد قهرا نامتناهی است؛ مثلا اگر خطی را فرض کنیم که غیر از عنوان خطیت که عبارت از امتداد طولی است هیچ نداشته باشد و فقط خط باشد قهرا نامتناهی است، زیرا اگر خط متناهی باشد خط صرف نیست بلکه خط است به اضافه دو حد و نهایت، و معنای حد خط عدم امتداد آن است از مرز معین. پس خط نامتناهی فقط امتداد است ولی خط متناهی امتداد آمیخته با غیر خود یعنی عدم امتداد می‎باشد. یا مثل نور خالص که نامتناهی است، چون نور متناهی نوری است محدود و آمیخته با غیر خود. همچنین است وجود صرف که آمیخته با نیستی نمی باشد، یعنی هیچ نحو عدم و نیستی در آن راه ندارد و قهرا نامتناهی می‎باشد؛ زیرا وجود متناهی وجودی است آمیخته با عدم و نیستی، و به تعبیری دیگر وجودی است ناقص و ضعیف؛ و معنای نقص و ضعف، نداشتن کمال درجات مفروض بالاتر است و این نقص و ضعف ناشی از معلولیت است.

ولی بالاخره هستی با این که یک حقیقت است دارای درجات و مراتب گوناگون می‎باشد(رفیع الدرجات ذوالعرش) سوره غافر (40)، آیه 15 و هر مرتبه ضعیف جلوه ای از مرتبه بالاتر است، تا برسد به مرتبه ای که غیر از جهت وجود عنوان دیگری ندارد؛ یعنی وجود و هستی نامتناهی است و عدم و نیستی و کاستی به هیچ وجه در آن راه ندارد،"فاقد کل مفقود"، دعای ماه رجب چون چیزی غیر از هستی نیست تا هستی را بتواند

ناوبری کتاب