علت تحقق حقیقت وجود باشد؛ پس اصل حقیقت وجود و هستی در تحقق خود نه حیثیت تقییدی دارد و نه حیثیت تعلیلی، و هر وجودی که این چنین باشد واجب الوجود بالذات و خداست. (مقدمه چهارم)
و قهرا این چنین موجودی دوم و ثانی ندارد تا شریک او در وجود و سایر صفات کمالی باشد، و آن وجودی است یک و یکتا؛ و به اصطلاح وحدت آن وحدت حقیقی "کل مسمی بالوحدة غیره قلیل"، نهج البلاغه صالح، خطبه 65 "اللهم انی اسئلک بالوحدانیة الکبری"، دعای امام کاظم (ع)، البلد الامین کفعمی و اطلاقی است که همه هستی را در بر داشته و از ذره ای از آن خالی نیست، نه وحدت عددی "لان ما لا ثانی له لا یدخل فی باب الاعداد"، توحید صدوق، باب 3، حدیث 3 که برای او و در مقابل او موجود و وجود دیگری قابل فرض باشد. او همه چیز است و در عین حال چیز خاصی نیست و محدود به حدی نمی باشد و به قول عطار نیشابوری (ره):
و به اصطلاح "بسیط الحقیقة کل الاشیاء و لیس بشئ منها."
عدم تعدد حقیقت صرف
هیچ کمال وجودی چون علم و قدرت و حیات و امثال آن - که بنابر اصالت وجود همگی به وجود برگشت میکنند - نیست مگر این که ذات حق تعالی واجد آن کمال و عین آن کمال میباشد. و نیز هیچ حد و ماهیتی نداشته و غیرمتناهی در وجود و کمالات وجودی خواهد بود.