صفحه ۳۱۲

دارای استعداد مضغه شدن، و همین طور تا انسان به وجود آید. حال اگر عدم و فنا بخواهد برای ذات نفس و روح حادث شود، باید نفس در مقام ذات دارای ماده حامل استعداد باشد تا بتواند امر حادث را بپذیرد؛ و نفس گرچه در مقام فاعلیت و کار به ماده نیاز دارد و به بدن محتاج است، ولی در مقام ذات مجرد است و ماده ندارد تا حامل استعداد عدم خود باشد. بنابراین نفس به خاطر تجردی که دارد هرگز فانی و معدوم نمی شود تا بگویی پس از مرگ اگر بخواهد برگشت کرده و معاد داشته باشد "اعاده معدوم " لازم می‎آید؛ نفس با مردن فانی نمی شود، و حتی درباره آن باید گفت: "گویم که نمرد زنده تر شد"؛ و نابودی تنها نسبت به تدبیر آن برای بدن مادی و عنصری است و خود نفس همچنان رو به سوی خدا و حیات برتر دارد، و به گفته مولوی:

از جمادی مردم و نامی شدم ____ وز نما مردم ز حیوان سر زدم
مردم از حیوانی و انسان شدم ____ پس چه ترسم کی ز مردن کم شدم
باز می‎میرم ز حیوان و بشر ____ پس بر آرم با ملائک بال و پر
بار دیگر از ملک پران شوم ____ آنچه اندر وهم ناید آن شوم

ناوبری کتاب