توان گرفتن حق خود را نداشته باشد و در آخر ناکام از حق خویش از این دنیا رخت برمی بندد، در حالی که این ظلم و ستم در ملک خدایی رخ داده که کشور وجود و سکان آن - از ظالم و مظلوم و امری که بر سر آن تنازع رفته است - همه و همه آفریده اوست؛ حال اگر حقی که در دنیا و در ملک آن آفریدگار از کف ذی حقی رفته، به وسیله آن آفریدگار در عالمی دیگر به او بازگردانده و تدارک نشود، این ظلم دیگری است بر مظلوم که از سوی خداوند بر او خواهد رفت.
چنانکه مساوی بودن مطیع و عاصی نسبت به دستورات الهی و عدم فرق بین آن دو نیز نامعقول و ظلم میباشد؛ و سرمنشاء هر ظلمی کاستی و نقصی است که در شخص ظالم وجود دارد، و نقص در وجود نامتناهی حق تعالی متصور نیست؛ پس هیچ گونه ظلمی در مورد خداوند متصور نخواهد بود.
بنابراین و با توجه به گذر ظالم و مظلوم و عاصی و نیکوکار از دنیا، دادستانی و ارجاع حق به ذی حق و عقاب عاصی و پاداش نیکوکار توسط خداوند در عالمی دیگر که آن را "معاد" و "آخرت" نامند ضروری است.(الیه مرجعکم جمیعا، وعدالله حقا، انه یبدؤ الخلق ثم یعیده لیجزی الذین آمنوا و عملوا الصالحات بالقسط والذین کفروا لهم شراب من حمیم و عذاب الیم بما کانوا یکفرون)، سوره یونس (10)، آیه 4 (یوم تبدل الارض غیر الارض و السموات و برزوا لله الواحد القهار، وتری المجرمین یومئذ مقرنین فی الاصفاد، سرابیلهم من قطران و تغشی وجوههم النار، لیجزی الله کل نفس ما کسبت ان الله سریع الحساب)، سوره ابراهیم (14)، آیات 48 تا 51