دارد و طبعا حکم آن حجت شرعی خواهد بود، و این است معنای جمله معروف "کل ما حکم به العقل حکم به الشرع" [هرچه را عقل حکم کند حکم شرع نیز خواهد بود.] چنانکه عکس این قضیه نیز صادق است "کل ما حکم به الشرع حکم به العقل" [هرچه را شرع حکم کند حکم عقل نیز میباشد.] بدین معنا که حکم شرع گزاف و بی حکمت نیست؛ بنابراین از حکم شرع کشف میکنیم که مصلحتی در کار بوده که عقل نیز اگر آن را مییافت برطبق آن حکم میکرد. و در اصطلاح از این دو قضیه تعبیر میشود به "قاعده ملازمه بین عقل و شرع".
مخالفت نظر اشاعره با وجدان و قرآن
و بالاخره اشاعره منکر حسن و قبح عقلی در افعال و این که احکام خدا تابع مصالح و مفاسد واقعی است میباشند، بلکه میگویند: معیار خوب و زشت و عدل و ظلم، امر خدا و نهی خدا میباشد. و ظاهر این گفتار - علاوه بر این که بر خلاف وجدان انسانهاست - مخالف آیات قرآن کریم نیز میباشد؛ ما در قرآن کریم مییابیم که خداوند به عدل، احسان، قسط و ادای امانت امر فرموده؛ و از فحشا، منکر، اثم، بغی و ظلم نهی نموده است؛ و رتبه موضوع امر ونهی بر خود امر و نهی مقدم است و نمی توان گفت که خود امر و نهی محقق موضوع خود میباشند - آن گونه که اشعری میگوید: عدل آن است که خدا به آن امر فرموده، و منکر آن است که خدا از آن نهی فرموده است - زیرا این امر مستلزم