ذکوریت، اهل بخل و طمع و سازش نباشد، و پاکزاد باشد.در اینجا به چند نکته اشاره میشود: الف - حاکمیت اسلامی از قبیل حکومت فردی نیست که حاکم هر نحو بخواهد و یا تشخیص دهد بتواند عمل نماید؛ بلکه چون اساس مشروعیت حاکمیت اسلامی با انتخاب و بیعت مردم میباشد، از این رو کیفیت و محدوده اختیارات حاکم نیز در ضمن بیعت و انتخاب مشخص میشود و حاکم نمی تواند خارج از آن کاری انجام دهد. ب - چنین نیست که حاکم اسلامی در هر کاری تخصص داشته و صاحب نظر باشد؛ بلکه از آنجا که او باید فقیه و کارشناس مسائل اسلامی باشد و شأن فقیه از حیث فقاهت دخالت در موضوعات نیست، از این رو وظیفه او دخالت در موضوعات مربوط به حکومت نمی باشد و این گونه امور را باید به کارشناسان مربوطه احاله دهد و وظیفه او فقط نظارت بر دینی بودن قوانین مصوب در مجلس و اجرای صحیح آنها در کشور میباشد. نحوه و کیفیت نظارت او نیز باید در قانون مشخص گردد و بر همان اساس اعمال شود. ج - فرضیه ولایت مطلقه فقیه هیچ مبنای عقلی و شرعی ندارد؛ و حتی ادله نصب فقیه به ولایت از طرف شارع - هم از نظر ثبوتی و هم از نظر اثباتی و استدلال - مورد خدشه و اشکال میباشد و تنها راه اثبات آن، انتخاب و بیعت مردم با شخص واجد شرایط میباشد؛ از این رو تعیین مدت حاکمیت و شرایط آن در اختیار مردم قرار دارد و آنان به هر نحو مصلحت جامعه خود دیدند میتوانند آنها را ضمن بیعت و انتخاب حاکم با او شرط نمایند و او حق تخلف از آن شرایط را ندارد، و در صورت تخلف موجب سلب صلاحیت خواهد شد. البته مردم نیز ضمن استیفای حقوق خود نباید در انجام وظایف متقابل خود قصور نمایند. د - حاکم اسلامی غیر معصوم حسابش کاملا از معصومین (ع) جداست؛ زیرا او همواره در معرض خطا و اشتباه و لغزش میباشد و تنها راه کم نمودن خطاهای او نصیحت و نقدی است که ناصحان مشفق و منتقدان دلسوز متوجه او میکنند. وقتی شخصیتی مانند حضرت امیر المؤمنین (ع) - با داشتن مقام علم لدنی و عصمت - میفرمود: "... فلاتکفوا عن مقالة بحق او مشورة بعدل فانی لست فی نفسی بفوق أن أخطئ و لا آمن ذلک من فعلی الا أن یکفی الله..." (نهج البلاغه صالح، خطبه 216)