وسایل زندگی نظر آنان را جلب میکند؛ وارد باغ میشوند، گذشته از انواع درختان و گلهای زیبا و رنگارنگ و استخر شنا و خیابانهای منظم، جویبارها و آبشارهای فراوان بر زیبایی باغ افزوده است، در ساختمان باغ همه ابزار و وسایل زندگی، از فرشهای گرانبها و تخت خوابها و مبلها و صندلیها و آلات سفره و آشپزخانه مجهز تا ساعتهای دیواری و لامپهای فلورسنت و لوسترهای زیبا و قشنگ مهیا و هر یک با تناسب خاصی قرار گرفته؛ ولی متأسفانه از صاحب باغ و ساختمان در آنجا خبری نیست. آنان حیرت زده به گردش میپردازند و هرچه جستجو میکنند اثری از صاحب باغ نمی یابند، بتدریج حس کنجکاوی ناصر تحریک میشود.
ناصر: "منصور جان، صاحب باغ کیست ؟! طراح نقشه باغ و ساختمان و معمار ساختمان که بوده ؟ این همه ابزار و وسایل را از کجا آورده اند و چه کسی آنها را با این سلیقه مرتب و منظم کرده است ؟!
زنده باد طراح این باغ زیبا و این ساختمان مجهز در این جای مناسب، باغبان چه خوش ذوق و چه باسلیقه و متخصص در فنون باغداری و کشاورزی بوده است ! چه درختان خوب و چه گلهای زیبایی انتخاب کرده و چه اندازه در کشت آنها نظم و تناسب را رعایت نموده است !
معماری که این ساختمان را طرح ریزی کرده فارغ التحصیل کدام دانشگاه بوده ؟! چه خوب همه نیازهای حال و آینده و مقتضیات فصول