حسینعلی منتظری ، فرزند علی ، فعال حقوق بشر
"ابوذر آذران "
او خاوران را فاش کرد تا بگوید: من نه آیت الله هستم ، نه قائم مقام رهبری ، نه ولی فقیه ، نه آیت الله العظمی و نه مرجع تقلید، که حسینعلی منتظری هستم فرزند علی .
من نمی خواهم بگویم آیت الله العظمی منتظری ، مرجع عالیقدر تشیع ، دار فانی را وداع گفت ، میخواهم بگویم حسینعلی منتظری قلب حقوق بشر ایران از تپش باز ایستاد. آری من این فقیه عالیقدر را فعال حقوق بشر میخوانم . همو که عطای رهبری ایران پس از خمینی را به لقایش بخشید تا از اعتراضش بر ریختن خون انسانهای دربند باز نماند.
منتظری کسی بود که اگر تنها چند ماه مهر سکوت بر لبان ترسای خود میزد، تمام اختیارات اصل 110 به او میرسید، او میشد امام منتظری ، رهبر جمهوری اسلامی ایران ، رهبری که از ائمه جمعه تا روئسای قوه قضائیه و سازمان های عریض و طویلی چون صداوسیما و از فرماندهان نظامی تا فقهای شورای نگبهان همه و همه را عزل و نصب میکند، رهبری که رئیس جمهور را تنفیذ مینماید و فرمان جنگ صادر میکند.
و منتظری این قدرت مطلق را پیشتر و بیشتر از همه میشناخت نه اکنون که رهبری امروز، اینچنین پای بر حقوق قانونی خویش میفشارد و جهان را با حقوق حقه خویش آشنا میسازد، منتظری زمانی قدرت بی عنان ولی فقیه را میشناخت که این تئوری را در جهان بدون جمهوری اسلامی تدریس کرد و بعدها این اصل را همراه با تلاش همفکرانش بر صدر قانون اساسی نشاند.
منتظری تنها و تنها چند ماه با ولایت فقیهی خود فاصله داشت که لب گشود و از حقوق مخالفان سیاسی خویش دفاع کرد، کسانی که شاید اگر پای بر اریکه قدرت مینهادند پیش از هر کس دیگری منتظری را اعدام انقلابی میکردند. منتظری به قتل عام انسان های دربند اعتراض کرد و از "ولی فقیهی " به "فقیهی ساده لوح " تنزل یافت .
منتظری را من فعال حقوق بشر مینامم چه ، در تابستان تفتیده 67 آنگاه که حق بشر با نفیر گلوله ها به یغمای انقلابیون خداجو میرفت و خون خداناباوران دشت های ایران را سرخ مینمود، دومین فقیه ایران زمین عمامه بر زمین کوبید و خدا را گواه گرفت که چنین ظلمی نه انسانی که اسلامی هم نیست .
او خاوران را فاش کرد تا بگوید من نه آیت الله ، نه قائم مقام رهبری ، نه ولی فقیه ، نه آیت الله العظمی و نه مرجع تقلید که حسینعلی منتظری هستم فرزند علی ، همان روحانی ساده شهرستانی که در دشت های نجف آباد کشاورزی میکرد و درس اخلاق میگفت و با حیات پاک خود نجف آبادی ها را برای نسل های متمادی آگاه کرد، آگاه به دین و سیاست .
منتظری تنها یک مرجع بزرگ تقلید نیست ، مردی که اکنون پس از 87 سال جهاد عارفانه پای بر آسمانها میگذارد، بیش از آنکه یک فقیه نواندیش باشد، یک مبارز راه آزادی است ; راهی که همیشه به تالارهای قدرت منتهی نمی شود و بسیاری از اوقات به حبس و حصر و شکنجه و تهمت میانجامد و زندگی منتظری را نه فرش های قرمز قدرت که تار و پودی از تبعید و شکنجه و حبس و حصر شکل داد.
روزی که او یک تنه پای بر "احقاق حق مظلوم" فشرد، بسیاری از روحانیان ناراضی امروزی بر او تاختند و شیخ ساده لوحش خواندند و بسیاری از روشنفکران نیز اهمیت کار او را آنچنان که باید، نفهمیدند. روحانیانی که اینک بیانیه میدهند و سراسیمه پای در راه قم مینهند، آن روزها علیه این فقیه بزرگ برآشفتند. عبدالله نوری ، موسوی اردبیلی ، مهدی کروبی ، یوسف صانعی ، محمد خاتمی ، همه و همه چنان بر قائم مقام رهبر خود عرصه را تنگ کردند که گویا جرم بزرگی مرتکب شده است ; جرمی که اکنون افتخار بشردوستان جهان است ، جرمی که هنوز هیچ برنده نوبلی توان کسب افتخار آن را نداشته است .
در نظام آموزشی حوزه علمیه ، رابطه استاد و شاگرد دیگرگونه است ، واجب است که طلبه تا آخر عمر، احترام استاد خویش نگه دارد و منت او را بکشد. آیت الله علی خامنه ای ، سید احمد خاتمی و حسن رحیم پورازغدی و تقریبا اکثر تئوریسین های قدرت فعلی ایران ، زمانی شاگردان حلقه درس منتظری بودند و به این شاگردی افتخار میکردند. حلقه افسون گر قدرت چون بر انگشت سبابه آنان جای گرفت ، حرمت وجوبی استاد را کنار نهادند و بر بالای همه منابر به سب او پرداختند.
زمانی آیت الله خمینی ، حفظ حرمت و حیثیت منتظری را "واجب المراعات " خواند و او را که مورد اعتماد کامل خود میدانست از او به عنوان "برج بلند اسلام " و "ذخیره انقلاب " یاد کرد، و زمانی دیگر منتظری را فقیه ساده لوح نام نهاد و او را از گردونه قدرت خارج نمود. این تصمیم رهبر کبیر انقلاب ، در پرده ای از ابهام باقی است چه ، برآشفته های آن روز، دوستداران امروز منتظری شده اند و برای رفتنش اشک میریزند و گویا محفل نشینان بیت امام از جمله سید احمد خمینی بعدها از آنچه بر منتظری رفت ، نادم و نگران شده بودند.
اینک که منتظری و احمد خمینی رفته اند، بر بازماندگان آن یک سال تلخ ، واجب است که سکوت بشکنند و دفتر تاریخ بازگشایند که آیا واقعا خمینی در آخرین ماه های حیات خویش ، حاصل عمر خود را ساده لوح خواند؟ آیا رهبری چنین دوراندیش میتواند حاصل عمر خود را در طول سالیان سال اعتماد تام و تمام نشناسد و بر ساده لوحی او پی نبرد؟ که اگر چنین بود چرا این رهبر فرزانه این شاگرد ساده لوح را به قائم مقامی خود برگزید؟
بلاتردید کسی که چنین انقلاب بزرگی را رهبری کرد و ایران را از جنگی خانمان سوز عبور داد، از شناخت شاگرد سالهای دورش عاجز نبود و از دورکردن این شاگرد ساده لوح از خود در همان ابتدای انقلاب مانند بسیاری دیگر از جمله آیت الله شریعتمداری ابایی نداشت . این معادله تنها و تنها یک مجهول دارد، مجهولی که باید از صحنه گردانان نادمی چون عبدالله نوری پرسید: آیا واقعا رهبر کبیر انقلاب ، قائم مقام خود را ساده لوح میدانست ؟
منتظری یک فرد نیست ، تاریخ یک انقلاب است ، تاریخی که از اعتراض برای نجات دین و فرهنگ آغاز شد و به پایمال کردن حقوق نخستین ایرانیان منتهی شد و منتظری تمام این مسیر طولانی را در صدر صف طی کرد. او که زمانی برای نجات دین خود، همراه پیران دوران همچون آیت الله سعیدی ، آیت الله طالقانی ، آیت الله غفاری ، آیت الله خمینی و ... تبعیدهای زنجیره ای به خلخال ، طبس ، سقز و زندان طولانی مدت را تحمل کرد، در انتهای راه نیز، همراه همه جوانان ایران ، برای نجات انسان ایرانی فریاد زد و حصر کشید.
منتظری نجف آبادی ، ایرانی است ، مرجعی برای همه ایرانیان نه مرجع دینی که ملجاء آغوش باز همگان . دیدارهای او با طیف های مختلف زنان ، روشنفکران ، جوانان ، روحانیان ، دانشگاهیان گواه این مدعاست . او بدون اینکه از عقاید خویش دست یازد، هم با عبدالکریم سروش به مباحثه نشست و هم با آیت الله شبیری زنجانی . او همه را به حضور میپذیرفت . از اعضای دفتر تحکیم وحدت تا فعالان فمینیست . او برای احقاق حقوق همگان بیانیه و حتی فتوا صادر کرد، از حقوق زندانیان سیاسی تا حقوق بهائیان ، از حقوق شهروندی دراویش تا حقوق اولیه شهروندان آذربایجانی برای یادگیری زبان مادریشان .
و حسینعلی منتظری فرزند علی ، اکنون پای بر دوش جوانانی به معراج میرود که وی تمام دوران رشد و بلوغ حیاتشان را در حصر بود و هرگز هیچ تصویری از او بر رسانه های ایران حتی روزنامه های اصلاح طلب ، حک نمی شد. اما منتظری از اتاق کوچک خود با جوانان به گفتگوی صمیمانه و موثر نشست و مخالفان سرسخت او پس از سالها حضور رادیو، تلویزیون ، منابر، دانشگاه ها، حسینیه ها، تلویزیون ها، روزنامه ها و ... نتوانستند با جوانان به گفتگو بنشینند.
منتظری را همه تحسین میکنند نه بخاطر اینکه او دانشمند علوم اسلامی و فقیه عالیقدر است و نه بخاطر 80 سال مبارزه و نه بخاطر مظلومیت بی سابقه و نه بخاطر 20 سال مخالفت با حاکمیت ; بلکه بخاطر دفاع جانانه او از "حقوق بشر" است ، حقوقی که از سوی شاگردان روحانی وی بنام دین نقض میشود و این روحانی بلندپایه بنام دین بر این تضییع تأسف بار اعتراض میکند.
منتظری را همه تحسین میکنند، چه جوانانی که پیشانی سبز بر سر بسته و بر خیابان های قم ، نجف آباد، تهران ، تبریز، اصفهان ، شیراز، مشهد و ... سرازیر شده اند و چه آنانکه از سر ناچاری ، قلم و کاغذی ستانده و پیامی نوشته اند، پیام هایی که گاه نشان از یک ارادت بزرگ دارند و گاه از کینه ای سخت سوزان حکایت میکنند.
پی نوشت : شبی در دوران دانشجویی ام ، دوستی از دیار نجف آباد، با شعفی تمام همراه جعبه ای پر از شیرینی آمد و با هیجانی وصف ناپذیر گفت : فلانی ! حصر آقارو برداشتند. پس از آن چند بار در معیت دوستان به حضور این فعال حقوق بشر رفتم . سرزنده بودن و حافظه بسیار قوی پیرمرد برای من جلوه بیشتری داشت . یکبار بر منتظری اعتراض کردم که چرا از آیت الله شریعتمداری دفاع نکردی ؟ در پاسخ جزوه ای به من داد که حقایقی در آن نوشته شده بود و در واقع تنها مطلب مکتوبی بود که من تا آن زمان درباره آیت الله شریعتمداری خوانده بودم ، آن جزوه را که دفاعیه ای برای شریعتمداری بود، همراه یک عکس یادگاری ، برای همیشه نگه خواهم داشت به یاد منتظری .
من نمی خواهم بگویم آیت الله العظمی منتظری ، مرجع عالیقدر تشیع ، دار فانی را وداع گفت ، میخواهم بگویم حسینعلی منتظری قلب حقوق بشر ایران از تپش باز ایستاد. آری من این فقیه عالیقدر را فعال حقوق بشر میخوانم . همو که عطای رهبری ایران پس از خمینی را به لقایش بخشید تا از اعتراضش بر ریختن خون انسانهای دربند باز نماند.
منتظری کسی بود که اگر تنها چند ماه مهر سکوت بر لبان ترسای خود میزد، تمام اختیارات اصل 110 به او میرسید، او میشد امام منتظری ، رهبر جمهوری اسلامی ایران ، رهبری که از ائمه جمعه تا روئسای قوه قضائیه و سازمان های عریض و طویلی چون صداوسیما و از فرماندهان نظامی تا فقهای شورای نگبهان همه و همه را عزل و نصب میکند، رهبری که رئیس جمهور را تنفیذ مینماید و فرمان جنگ صادر میکند.
و منتظری این قدرت مطلق را پیشتر و بیشتر از همه میشناخت نه اکنون که رهبری امروز، اینچنین پای بر حقوق قانونی خویش میفشارد و جهان را با حقوق حقه خویش آشنا میسازد، منتظری زمانی قدرت بی عنان ولی فقیه را میشناخت که این تئوری را در جهان بدون جمهوری اسلامی تدریس کرد و بعدها این اصل را همراه با تلاش همفکرانش بر صدر قانون اساسی نشاند.
منتظری تنها و تنها چند ماه با ولایت فقیهی خود فاصله داشت که لب گشود و از حقوق مخالفان سیاسی خویش دفاع کرد، کسانی که شاید اگر پای بر اریکه قدرت مینهادند پیش از هر کس دیگری منتظری را اعدام انقلابی میکردند. منتظری به قتل عام انسان های دربند اعتراض کرد و از "ولی فقیهی " به "فقیهی ساده لوح " تنزل یافت .
منتظری را من فعال حقوق بشر مینامم چه ، در تابستان تفتیده 67 آنگاه که حق بشر با نفیر گلوله ها به یغمای انقلابیون خداجو میرفت و خون خداناباوران دشت های ایران را سرخ مینمود، دومین فقیه ایران زمین عمامه بر زمین کوبید و خدا را گواه گرفت که چنین ظلمی نه انسانی که اسلامی هم نیست .
او خاوران را فاش کرد تا بگوید من نه آیت الله ، نه قائم مقام رهبری ، نه ولی فقیه ، نه آیت الله العظمی و نه مرجع تقلید که حسینعلی منتظری هستم فرزند علی ، همان روحانی ساده شهرستانی که در دشت های نجف آباد کشاورزی میکرد و درس اخلاق میگفت و با حیات پاک خود نجف آبادی ها را برای نسل های متمادی آگاه کرد، آگاه به دین و سیاست .
منتظری تنها یک مرجع بزرگ تقلید نیست ، مردی که اکنون پس از 87 سال جهاد عارفانه پای بر آسمانها میگذارد، بیش از آنکه یک فقیه نواندیش باشد، یک مبارز راه آزادی است ; راهی که همیشه به تالارهای قدرت منتهی نمی شود و بسیاری از اوقات به حبس و حصر و شکنجه و تهمت میانجامد و زندگی منتظری را نه فرش های قرمز قدرت که تار و پودی از تبعید و شکنجه و حبس و حصر شکل داد.
روزی که او یک تنه پای بر "احقاق حق مظلوم" فشرد، بسیاری از روحانیان ناراضی امروزی بر او تاختند و شیخ ساده لوحش خواندند و بسیاری از روشنفکران نیز اهمیت کار او را آنچنان که باید، نفهمیدند. روحانیانی که اینک بیانیه میدهند و سراسیمه پای در راه قم مینهند، آن روزها علیه این فقیه بزرگ برآشفتند. عبدالله نوری ، موسوی اردبیلی ، مهدی کروبی ، یوسف صانعی ، محمد خاتمی ، همه و همه چنان بر قائم مقام رهبر خود عرصه را تنگ کردند که گویا جرم بزرگی مرتکب شده است ; جرمی که اکنون افتخار بشردوستان جهان است ، جرمی که هنوز هیچ برنده نوبلی توان کسب افتخار آن را نداشته است .
در نظام آموزشی حوزه علمیه ، رابطه استاد و شاگرد دیگرگونه است ، واجب است که طلبه تا آخر عمر، احترام استاد خویش نگه دارد و منت او را بکشد. آیت الله علی خامنه ای ، سید احمد خاتمی و حسن رحیم پورازغدی و تقریبا اکثر تئوریسین های قدرت فعلی ایران ، زمانی شاگردان حلقه درس منتظری بودند و به این شاگردی افتخار میکردند. حلقه افسون گر قدرت چون بر انگشت سبابه آنان جای گرفت ، حرمت وجوبی استاد را کنار نهادند و بر بالای همه منابر به سب او پرداختند.
زمانی آیت الله خمینی ، حفظ حرمت و حیثیت منتظری را "واجب المراعات " خواند و او را که مورد اعتماد کامل خود میدانست از او به عنوان "برج بلند اسلام " و "ذخیره انقلاب " یاد کرد، و زمانی دیگر منتظری را فقیه ساده لوح نام نهاد و او را از گردونه قدرت خارج نمود. این تصمیم رهبر کبیر انقلاب ، در پرده ای از ابهام باقی است چه ، برآشفته های آن روز، دوستداران امروز منتظری شده اند و برای رفتنش اشک میریزند و گویا محفل نشینان بیت امام از جمله سید احمد خمینی بعدها از آنچه بر منتظری رفت ، نادم و نگران شده بودند.
اینک که منتظری و احمد خمینی رفته اند، بر بازماندگان آن یک سال تلخ ، واجب است که سکوت بشکنند و دفتر تاریخ بازگشایند که آیا واقعا خمینی در آخرین ماه های حیات خویش ، حاصل عمر خود را ساده لوح خواند؟ آیا رهبری چنین دوراندیش میتواند حاصل عمر خود را در طول سالیان سال اعتماد تام و تمام نشناسد و بر ساده لوحی او پی نبرد؟ که اگر چنین بود چرا این رهبر فرزانه این شاگرد ساده لوح را به قائم مقامی خود برگزید؟
بلاتردید کسی که چنین انقلاب بزرگی را رهبری کرد و ایران را از جنگی خانمان سوز عبور داد، از شناخت شاگرد سالهای دورش عاجز نبود و از دورکردن این شاگرد ساده لوح از خود در همان ابتدای انقلاب مانند بسیاری دیگر از جمله آیت الله شریعتمداری ابایی نداشت . این معادله تنها و تنها یک مجهول دارد، مجهولی که باید از صحنه گردانان نادمی چون عبدالله نوری پرسید: آیا واقعا رهبر کبیر انقلاب ، قائم مقام خود را ساده لوح میدانست ؟
منتظری یک فرد نیست ، تاریخ یک انقلاب است ، تاریخی که از اعتراض برای نجات دین و فرهنگ آغاز شد و به پایمال کردن حقوق نخستین ایرانیان منتهی شد و منتظری تمام این مسیر طولانی را در صدر صف طی کرد. او که زمانی برای نجات دین خود، همراه پیران دوران همچون آیت الله سعیدی ، آیت الله طالقانی ، آیت الله غفاری ، آیت الله خمینی و ... تبعیدهای زنجیره ای به خلخال ، طبس ، سقز و زندان طولانی مدت را تحمل کرد، در انتهای راه نیز، همراه همه جوانان ایران ، برای نجات انسان ایرانی فریاد زد و حصر کشید.
منتظری نجف آبادی ، ایرانی است ، مرجعی برای همه ایرانیان نه مرجع دینی که ملجاء آغوش باز همگان . دیدارهای او با طیف های مختلف زنان ، روشنفکران ، جوانان ، روحانیان ، دانشگاهیان گواه این مدعاست . او بدون اینکه از عقاید خویش دست یازد، هم با عبدالکریم سروش به مباحثه نشست و هم با آیت الله شبیری زنجانی . او همه را به حضور میپذیرفت . از اعضای دفتر تحکیم وحدت تا فعالان فمینیست . او برای احقاق حقوق همگان بیانیه و حتی فتوا صادر کرد، از حقوق زندانیان سیاسی تا حقوق بهائیان ، از حقوق شهروندی دراویش تا حقوق اولیه شهروندان آذربایجانی برای یادگیری زبان مادریشان .
و حسینعلی منتظری فرزند علی ، اکنون پای بر دوش جوانانی به معراج میرود که وی تمام دوران رشد و بلوغ حیاتشان را در حصر بود و هرگز هیچ تصویری از او بر رسانه های ایران حتی روزنامه های اصلاح طلب ، حک نمی شد. اما منتظری از اتاق کوچک خود با جوانان به گفتگوی صمیمانه و موثر نشست و مخالفان سرسخت او پس از سالها حضور رادیو، تلویزیون ، منابر، دانشگاه ها، حسینیه ها، تلویزیون ها، روزنامه ها و ... نتوانستند با جوانان به گفتگو بنشینند.
منتظری را همه تحسین میکنند نه بخاطر اینکه او دانشمند علوم اسلامی و فقیه عالیقدر است و نه بخاطر 80 سال مبارزه و نه بخاطر مظلومیت بی سابقه و نه بخاطر 20 سال مخالفت با حاکمیت ; بلکه بخاطر دفاع جانانه او از "حقوق بشر" است ، حقوقی که از سوی شاگردان روحانی وی بنام دین نقض میشود و این روحانی بلندپایه بنام دین بر این تضییع تأسف بار اعتراض میکند.
منتظری را همه تحسین میکنند، چه جوانانی که پیشانی سبز بر سر بسته و بر خیابان های قم ، نجف آباد، تهران ، تبریز، اصفهان ، شیراز، مشهد و ... سرازیر شده اند و چه آنانکه از سر ناچاری ، قلم و کاغذی ستانده و پیامی نوشته اند، پیام هایی که گاه نشان از یک ارادت بزرگ دارند و گاه از کینه ای سخت سوزان حکایت میکنند.
پی نوشت : شبی در دوران دانشجویی ام ، دوستی از دیار نجف آباد، با شعفی تمام همراه جعبه ای پر از شیرینی آمد و با هیجانی وصف ناپذیر گفت : فلانی ! حصر آقارو برداشتند. پس از آن چند بار در معیت دوستان به حضور این فعال حقوق بشر رفتم . سرزنده بودن و حافظه بسیار قوی پیرمرد برای من جلوه بیشتری داشت . یکبار بر منتظری اعتراض کردم که چرا از آیت الله شریعتمداری دفاع نکردی ؟ در پاسخ جزوه ای به من داد که حقایقی در آن نوشته شده بود و در واقع تنها مطلب مکتوبی بود که من تا آن زمان درباره آیت الله شریعتمداری خوانده بودم ، آن جزوه را که دفاعیه ای برای شریعتمداری بود، همراه یک عکس یادگاری ، برای همیشه نگه خواهم داشت به یاد منتظری .