صفحه ۸۰

آن مالیات بدهی، ما یک مقدار نان که از نجف آباد می‎آوردیم گاهی اوقات که با ماشین می‎آمدیم اگر پول نداشتیم بدهیم نانها را از ما می‎گرفتند، گاهی اوقات مجبور می‎شدیم از ماشین پیاده شویم و از راههای دیگر برویم که از دم دروازه و نواقلی عبور نکنیم !در نجف آباد اگر می‎خواستیم از باغ چیزی به خانه ببریم دم نواقلی از آن مالیات می‎گرفتند؛ این یک نوع مالیاتی بود که مردم را به ستوه می‎آورد، معمولا آدمهای خشنی را هم برای این کار می‎گذاشتند، گاهی مردم را کتک می‎زدند و اذیت می‎کردند.

دو داستان عبرت آموز

دوتا داستان که تقریبا داستانهای سیاسی هم هست به مناسبت در همین جا یادآور می‎شوم چون محتمل است دیگر فرصتی مناسب پیدا نکنیم. ببینید حوزه های علمیه ما چه قم چه نجف همیشه هدف توطئه دشمنان اسلام و استعمارگران بوده است و چون می‎دانسته اند که در حقیقت حوزه ها هستند که به مردم فکر و جهت می‎دهند پیوسته درصدد نفوذ در آنها بوده اند،و قطعا بدانید الان هم ایادی دارند،با اینکه ما اکنون خیال می‎کنیم استعمار شکست خورده اما شکست نخورده، سبک استعمار عوض شده به قول خودشان می‎گویند استعمار جدید. استعمار روشهای مختلف دارد؛ اینها در نجف در قم همیشه ایادی داشته اند و ایادی اینها شیطنتهایی می‎کرده اند؛ و ما در عین حال که کار آخوندی و دینی مان را می‎کنیم بایستی توجه داشته باشیم که یک وقت آنها سر ما کلاه نگذارند، اینها بسا افرادی را می‎فرستادند درس طلبگی بخوانند طلبه بشوند برای اینکه رموز آخوندی را یاد بگیرند و به نفع آنها کار بکنند، من این داستانها را می‎گویم چون ممکن است در آینده ما یک چنین گرفتاریهایی پیدا کنیم:

1 - حاجی نوری و کتاب فصل الخطاب فی تحریف الکتاب:

آقای حاج شیخ محمد علی گرامی از مرحوم آیت الله مرعشی نجفی داستانی را برای من نقل کرد که خیلی تکان دهنده بود، ایشان گفتند: آیت الله مرعشی یک وقت

ناوبری کتاب