صفحه ۳۷۱

راست هم بود و آنها خودشان می‎دانستند و من هم در پرونده قبلی آنها را قبول کرده بودم.

س: گو یا شیخ احمد محدث در بازجویی خیلی ها را لو داده بود، به نظر شما انگیزه او از این کار چه بوده است ؟

ج: بله، بر حسب اعلام بازجوها چنین بوده، راست و دروغ برای افراد زیادی تک نویسی کرده بود؛ حالا انگیزه او چه بوده، نمی دانم؛ و شاید عدم تحمل در برابر شکنجه ها بوده است.

آشنایی با مرحوم شهید رجایی در سلول

س: حضرتعالی پیش از این اشاره فرمودید که با مرحوم شهید رجایی مدتی در یک سلول بودید؛ راجع به شخصیت، روحیات و چگونگی زندگی ایشان و برخوردی که با حضرتعالی داشتند اگر خاطراتی دارید بفرمایید.

ج: البته مدت زیادی نبود، در این دفعه آخر وقتی مرا از سقز بازداشت کردند آوردند تهران، نیمه های شب حدود ساعت دوازده بود که مرا آوردند کمیته، یک افسر لباسهایم را گرفت، من گفتم: "آقا من طلبه هستم می‎خواهم نماز بخوانم، مرا جایی ببر که از این نظر مشکل نداشته باشم "، آن افسر یک نگاهی به من کرد و مثل اینکه بخواهد کمکی کرده باشد مرا برد به یک سلول، شخصی در آن سلول بود بیدار شد، من نمی دانستم که این شخص " محمدعلی رجایی " است، این افسر به او گفت: "پاشو برایت مهمان آورده ام "، من داخل سلول رفتم و در را بست و رفت؛ ایشان برخاست و خیلی با گرمی و صمیمیت گفت: "شما را از کجا آورده اند؟" گفتم: "از سقز"، گفت: "اهل سقزی ؟ " گفتم: "نه من طلبه قم هستم "، گفت: "اسم شما چیست ؟" گفتم: " منتظری "، تا اسم مرا شنید بلند شد و مرا بغل کرد و بوسید و خیلی ابراز محبت کرد، بعد نشستیم به صحبت کردن، شاید دو سه ساعت با هم یواش صحبت می‎کردیم، صبح شد با هم نماز جماعت خواندیم، دستشوییها هم جوری بود که آدم نجس می‎شد؛ گفتم

ناوبری کتاب